گنجور

حاشیه‌گذاری‌های nabavar

nabavar


nabavar در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۴۲ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹۴:

گرامی حسینی !                                                                                                                                                                           کرم بس که گرم امتحان ست بیدل،،،،مرا سوخت اندیشه ی بی گناهی                                                                                                                                                                                                                                                                                 می گوید: درین اندیشه ام که چه بی گناه  در آتشِ امتحانِ لطف و  مهرِ تو می سوزم.

 

nabavar در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۲۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۴۷ - حکایت مندیل در تنور پر آتش انداختن انس رضی الله عنه و ناسوختن:

گرامی کورش!    اعتماد را {اعتمید} بخوانید که ممال اعتماد است، شاید برای ساده کردن قافیه اعتماد نوشته اند: 

اعتمید

لغت‌نامه دهخدا

اعتمید. [ اِ ت ِ ] (از ع ، مص ) تکیه کردن بر پشت و وثوق و اطمینان . (ناظم الاطباء). همان اعتماد است که در فارسی الف ممال به یا شده است :
گذشت آن کز آن چرخ با اعتمید
چو شب دور باشی ز روز سفید.

اثیر اخسیکتی .


که دایم چو دارای با اعتمید
شتابد سویم چون بمقصد امید.

اثیر اخسیکتی .

  

 

nabavar در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۰۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۲۲ - معجزه خواستن قوم از پیغامبران:

گرامی کورش

گر نخواهی نکس پیش این طبیب

بر زمین زن زر و سر را ای لبیب

گفت افزون را تو بفروش و بخر

بذل جان و بذل جاه و بذل زر

تا ثنای تو بگوید فضل هو

که حسد آرد فلک بر جاه تو

گویا چنین باشد:اگر میخواهی شرمنده نباشی از مال و کبر و غرور بگذر، و چون گذشتی، هم جان و مقام و ثروت فراهم کرده ای و هم رضای خدا را،  به جایگاهی خواهی رسید که گردون به حال تو غبطه خواهد خورد.

 

nabavar در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۰۳:۲۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۱:

گرامی آرش، بسیار خوب و زیبا سروده ای، موفقیت در گرو از پای ننشستن است. منتظر و آرزومند  شاهکار های شما هستم. درین روزگاران شاعر بسیار است ولی من انتظار سعدی دیگری را می کشم.پایدار و زنده باشی 

 

nabavar در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۲۰ دربارهٔ قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹:

بیت دوم: 

جستن عیب در آیینه بود پی در پی

دیده بر آینه بگمار ادب باش ادب

آیینه عیب ها را می نماید

 

nabavar در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۴۶:

گرامی امیر، درود بر شما، و سپاس. من نیز نظرم بر همان: ” حقا که غمت از تو وفادارتر است“ هست چون یار ، شاعر را گذاشته و رفته و غمِ نبود یار به جا مانده، شاعر که بیوفایی نکرده که غم وفادار تر از خودش باشد، در ضمن من هیچ مشکل وزنی در بیت نمی بینم. این طور که جناب عباسی نوشته گویا بیت برایشان نا مفهوم بوده است. پاینده باشید با مهرتان

 

nabavar در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۰۳:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵:

گرامی یحیی

مهربانی می‌نمایم بر قدش

سنگدل نامهربانی می‌کند

یار را سنگدل توصیف کرده، در بیتی دیگر می گوید:

چشم سعدی در امید روی یار

چون دهانش درفشانی می‌کند

 

 

nabavar در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۴۶:

گرامی عباسی فسا

بگذاشتیَم غمِ تو نگذاشت مرا

حقا که غمت از تو وفادارتر است

کجای این بیت مشکل وزن دارد؟ معنای آنهم که شفاف است می گوید: مرا گذاشتی و رفتی ولی غم تو بامن است، غمِ تو از تو وفادارتر است که مرا تنها نگذاشته و برود

 

nabavar در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۰۳:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱۹:

گرامی گدای درب خانه ی حافظ

درب لغت فارسی نیست، بهتر است بنویسی: گدای درِ خانه ی حافظ

” در“ از فارسی به عربی رفته و به صورت درب در آمده و جمع آن دروب است به مانای دروازه، ولی به جای در به کار نمی رود

 

nabavar در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۰۳:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱۹:

گرامی ملیکا

همایون شجریان نیز این غزل را زیبا خوانده:

https://chakaame.com/music/883

 

nabavar در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۰۳:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱۹:

گرامی ملیکا 

این شعر را عباسیون هم خوانده است، رجوع کنید به یوتیوب

https://www.aparat.com/v/oiLw5

 

nabavar در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱۹:

غزلی از عباس نیای نوری “ نیا “

مجال

آمدم بر سر کویت که ببینم سر زلفت

نگرانم نگرانم که سر بام نیایی 
آمدم بر سرکویت که ببینم رخ گلگون
نگرانم نگرانم که مگر رخ ننمایی
تا که در حلقه ی زلف تو اسیرم، چو اسیرم
نگرانم، نگرانم که مگر بند گشایی
همه کس ناله کنند از قفسِ تنگِ اسیری
من نه آنم که بنالم مگر از بند، رهایی
چو به دام، خوش گرفتی و دل از اسیر بردی
نه توانم ات  بگویم  که به صید بی وفایی 
ز نگاه خوبرویان به کجا توان گریزی
اگرت هزار هجران بِکشی و بس جدایی
چه خوش است درد دوری و فراغ روی یارَت
چو امید وصل باشد پسِ آن غم جدایی
اگرم دمی نشستی و مجالِ گفت دادی
چو ز داغ دل بگویم   بشنو که آشنایی  
به همین امید خوشتر،  نه شکایتی بگویم
چو ” نیا “  به خدمت است و تو به تختِ پادشایی
 

nabavar در ‫۲ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۳۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۲۰ - حکایت در آزمودن پادشاه یمن حاتم را به آزادمردی:

گرامی شیروانی
بلا جوی راه بنی طی گرفت
مأموری که می خواست بلا بر سر حاتم طایی بیاورد، راهی قبیله ی طی شد.
حاتم از اهل قبیله ی طی است، به همین مناسبت او را طایی لقب داده اند.
زکریای رازی نیز اهل ری بوده است و به رازی ملقب شده است

 

nabavar در ‫۲ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۲۸ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۲۹:

گرامی امیر
ناقوس به کعبه در درنگ آوردن
به{ کعبه در } به مانای { در کعبه } است
درنگ آوردن به صدا آوردن است
ناقوس کلیسا را در کعبه به صدا درآوردن

 

nabavar در ‫۲ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۱۲ دربارهٔ عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸ - عشق حق:

گرامی احسان
هرکه شد عاشق دیدارتو او بشناسد
دوزخ از جنّت و شادی زغم و مِی ز خمار
همان بشناسد درست است
منظورش درد و رنج توأمان عاشق است
یعنی: هرکه عشق دیدار تو را دارد ، گاهی در آتش دوزخ میسوزد و گاهی از خوشی در بهشت است، گاهی شاد است و گاه غمگین، گاه مست است و گاه خمار از دلتنگی

 

nabavar در ‫۲ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۰، ساعت ۱۸:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱:

گرامی میرمهدی
همان:
گو نام ما ز یاد به عمدا چه می‌بری
درست است.
آنچه شما نوشته ای را کاش منبعی ذکر می کردی، ولی اگر من درآوردی ست که دست در شعر شعرا بردن کار ادیبان نیست
نمونه ی دیگر { عمدا } در قصیده ی معروف خاقانی ست:
گردون نقاب صبح به عمدا برافکند
راز دل زمانه به صحرا برافکند

 

nabavar در ‫۲ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۰۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۵:

گرامی صدرا
ایرادی نیست
گسلیدن
لغت‌نامه دهخدا
گسلیدن . [ گ ُ س ِ / س َ دَ ] (مص ) (از: گسل + یدن ، پسوند مصدری + گسیختن )
غیر از آن زنجیر یار مقبلم
گر دوصد زنجیر آری بگسلم
مولوی
مستعجِل
لغت‌نامه دهخدا
مستعجل . [ م ُ ت َ ج ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعجال
راستی خاتم فیروزه ٔ بواسحاقی
خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود.
حافظ.

.

 

nabavar در ‫۲ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱:

گرامی سینا
عزیزی را از دست داده ای و غم بزرگی به جان داری
در تسلیت این اندوه شعری از ” نیا “ را که در سوگ عزیزش سروده برایت می نویسم شاید مرهمی ناچیز بر زخم دلت باشذ:
یی
یک چند چو دل در دل این خانه تپیدی
صد نقش محبت ز سر مهر کشیدی
تاآتش عشق تودرین سینه گل انداخت
ناگاه چو پروانه ازین بام پریدی
من چشم به راه تو چنین زار، کجایی؟
....
رفتی که بمانم من و اندوه نهانی
ای یار که درسینه ی من جان جهانی
خاموش شد آن نغمهء بلبل به سر دار
آنگه که گرفتم ز تو ای دوست نشانی
ای سایه ی سرو تو به گلزار، کجایی؟
....
ای یارسفر کرده ، خالی شده ساغر
چشمم به در و منتظر جرعه ی دیگر
مهری که به یک عمر به پیمانه ی ما بود
کوساقی آن باده که چون شعله مجمر
آتش کشد این سینه ی دلدار، کجایی
....
هرچندکه این گردش پرگارغمین ست
صد تیربلا درپس این چرخ کمین ست
ما بر در میخانه ی مهرت بنشستیم
رخسار تو باعشق درین سینه عجین ست
ای یادتو در خاطره بیدار ، کجایی؟
....
ما در پی دیدار رخت هر سر بازار
چون مشتری مشک به هردکه ی عطار
از پیروجوان عارف و عامی زغم هجر
جستیم نشان تو ز یاران و ز اغیار
ماییم به جان طالب دیدار ، کجایی؟
با احترام

 

nabavar در ‫۲ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۱۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۱:

گرامی سئنا
سپاس از شما که آموختم {بَرد یمانی} نیز مانایی دارد وزین
پاینده باشید و شاد

 

nabavar در ‫۲ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۱۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۱:

گرامی سئنا
همان { بُردِ یمانی درست است، بُرد یمانی پارچه ست که از آن جامه دوزند.
کالاهای یمنی بسیارند
لغت‌نامه دهخدا
برد یمانی . [ ب ُ دِ ی َ ] (اِ مرکب ) نوعی از جامه ٔ مخطط که از ملک یمن آرند.
چون زر مزور نگر آن لعل بدخشیش
چون چادر گازر نگر آن بُرد یمانیش . از ناصر خسرو
آنچه مد نظر شماست شاید عقیق یمنی باشد.

 

۱
۲
۳
۴
۵
۶
۴۸
sunny dark_mode