دکتر صحافیان 🌐
دکتر صحافیان در ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲:
آن روز میرسد که در میخانهها دوباره باز شوند و حال خوش فراگیر شود؟ و گشایشی در عشق فروبستهمان ایجاد شود؟(خانلری: باشد ای دل- غیر سوالی هم میتوان خواند)
۲- اگر میخانه را جهت خشنودی زاهد خودبین بستهاند، ایمان واثق داشته باش که برای خدا خواهند گشود(ایهام: تضاد خودبینی و خدابینی)
۳- به زلالی دل رندانی که شراب صبحگاهی زدهاند و سرخوش، درهای بسته بسیاری را با کلید نیاز و شوق میگشایند( خانلری: که صبوحیزدگان- گشایندگان میتواند همین صبوحیزدگان باشند)
۴- برای گشایش میخانه، سوگنامه دختر تاک(شراب) را بنویسید، تا یاران اشک خونین از چشمها ببارند!
۵- و نیز تارهای چنگ را چون گیسوان عزاداران، پریشان کنید تا در تعزیت شراب همه یاران چنین کنند(خانلری: مصراع دوم دو بیت فوق جابجا هست- گیسو بریدن از اعمال آیینی سوگواری که پیشینه دیرینه دارد، مثلا سکاها مرده را روی ارابهای مینهادند و کسان او پس از بریدن بخشی از گیسوی خود زاریکنان به دنبال ارابه راه میافتادند.سکاها- ترجمه رقیه بهزادی، ۹۵)
۶-خدایا! اکنون که در میخانه بسته شده و حال خوش از میان رفته، باز شدن در دورویی و ریا را برایمان نپسند!
۷- ای حافظ! در آینده خواهی دید که در زیر این خرقه عارفانهات، به ستم کمربند نادرستی خواهند گشود( خانلری: به جفا- نسخه بدل خانلری: به خفا)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۱۱ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱:
شراب ناب و ساقی زیبا دو دام راه سالک هستند، البته رندان جهان از کمند این دو دام رهایی نمیخواهند.
۲- اگرچه من عاشق، رند، مست و گناهکارم، اما هزار مرتبه شکر که یاران شهر بیگناهند( تعریض:مانند در شهر هر آنچه هست گیرند)
۳- ستمکاری و تندخویی شیوه درویشی و سلوک نیست، باده( بیخودی و حال خوش) بیاور که این سالکان مرد راه نیستند.
۴- گدایان درگاه عشق را کوچک نشمار، آنان پادشاهان بیکلاه کمر و کمربند( دو نشانه شاهی) هستند.
۵- ( ای که عاشقان را خوار پنداشتی و تکیه بر ثوابهایت کردهای) آگاه باش که در وادی بینیازی حق، انبوه ثوابهایت را به نیم جو نمیخرند.
۶- اینگونه تندخویی و ستم نکن، آنگاه که اطرافیان و هوادارانت پراکنده شوند شهرت دلبریات شکسته میشود.
۷- در برابر اراده و شوق بادهنوشان صافیدل تعظیم میکنم، نه صوفیان کبودپوش و دلسیاه.
۸-در خرابات عشق، جز با شرط ادب قدم نگذار، که ساکنان این درگاه عالی، آشنای خاص حضرت حق هستند.( خانلری: ساکنان درش)
۹- درگاه عشق چنان بلند است ، که همت و شوقی والا میخواهد حافظ عزیز! و عاشقان حقیقی به خود شیوه بیهمتان را راه نمیدهند.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳۰ دی ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰:
میدانی که چنگ و عود با موسیقی خود چه میگویند؟ پنهان شراب خورید که تازیانه میزنند(ایهام: آنگاه که نوای موسیقی از خود بیخودت میکند حال خوشت را پنهان کن که تکفیرت میکنند و خونت را مباح)
۲- این ناآگاهان از مستی حال خوش، آبروی عشق و رونق عاشقان را میبرند و پیر و جوان را سرزنش میکنند.(خانلری: منع جوان و پیر)
۳- با این کارها جز سیاهدلی و درونی ناصاف دستاوردی ندارند، اما در خیال باطلند که اکسیر وجود به دست آوردهاند(غافل از اینکه اکسیر در حال خوش است)
۴- و میگویند راز عشق را گوش ندهید و بازگو نکنید، اما ماجرایی ناممکن را بازگو میکنند( تضاد با تقریر بیت اول)
۵- ما از بیرون فریفته سخنانشان شدیم، اما پشت پرده چه تدبیری- برای از میان برداشتن حال خوش- دارند.
۶-وقت خوش پیر میکده را مشوش میکنند، ببین این سالکان- در نتیجه اندیشه ناآگاهان در درون پرده- با پیر خود چه میکنند؟!
۷- به نیم نگاهی صد پادشاهی دل را میتوان خرید و عاشق کرد، آری زیبارویان کوتاهی میکنند!(خانلری: صد آبرو.تعریض: دل عشاق را به دست آورید!)
۸- گروهی از صاحبنظران، وصال حق را با کوشش و گروه دیگر با سرنوشت و موهبت الهی میدانند(البته کوشش جزوی از سرنوشت است که خداوند به مشتاقان هدیه میدهد)
۹- خلاصه بر ثبات زمانه اعتماد نکن که جهان را پیوسته تغییر میدهند.
۱۰- پس شراب بخور(به حال خوش برس) که چون خوب ماجرا را بشکافی، هم حافظ هم پیر هم فقیه و هم محتسب، ریاکار و ظاهرگرا شدهاند( آوردن نام خود بیان کردن فراگیری ریا و ظاهرسازی است)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۱ سال قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹:
واعظان ریاکار که این گونه در محراب و منبر مسجد خودنمایی میکنند، وقتی به خلوت میروند همان کارهایی که دیگران را از،آن منع میکنند انجام میدهند.
۲-مشکلی دارم، از فقیه حاضر در مجلس بپرسید که چرا آنان که مردم را به توبه دعوت میکنند، خودشان توبه نمیکنند؟!
۳- آری گویا روز جزا را باور ندارند که این گونه در کارهای حق، ریا و دورویی میکنند.
۴- خدایا! این تازه به دوران رسیدههای مدعی را بر سر جای خودشان بنشان که به داشتن غلام ترک و مرکب خوب، فخر میفروشند.
۵- ای آنکه از روی نیاز و درد به خانقاه آمدهای! برخیز مشتاقانه به دیرمغان رویم که آنجا آبی گوارا میدهند که دلها را بینیاز میکنند- خانلری: میدهند آبی و-
(خواجه عبدالله: غنا توانگری است. جمله آن سه چیز است. غنای مال، خوی و دل-صد میدان، ۶۴)
۶-زیبایی شیرین و تمام نشدنیاش هر چه عاشقان را میکشد، باز گروه دیگری به شوق مردن از غیب سر برمیآورند.
۷- آری ای فرشته تو هم بر درگاه میخانه عشق تسبیحگوی باش! که آنجا خاک آدم را با عشق میآمیزند( در غزل ۱۸۴ گذشت که فرشته را به درون میخانه راه نیست)
۸- بامدادان فریادی از عرش برخاست، خرد( در معنای گوهر خداوندی و عرشی)گفت: آری صدای قدسیان است که شعر حافظ را از بر میکنند.( خانلری: وقت صبح)
دو بیت اضافه در نسخه خانلری:
بنده پیر خراباتم که درویشان او
گنج را از بینیازی خاک بر سر میکنند
خانه خالی کن دلا تا منزل سلطان شود
کاین هوسناکان دل و جان جای لشگر میکنند
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۱ سال قبل، شنبه ۱۶ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸:
از دلبر نازنین پرسیدم: لب و دهانت کی شهد شیرین به من میرسانند؟ با تمسخر و ناز گفت: روی چشمم! به فرمان تو هستند!
۲-گفتم: لب شیرینت مالیات سنگین مصر را طلب میکند.گفت: در این معامله ضرر نمیکنی!
۳- پرسیدم: به دهان کوچکت که چون نقطه، کانون تمرکزم شده چه کسی راه مییابد؟ باز با ناز و تعریض گفت: حکایت این شهد را با ظریفان نکته سنج توان گفت!
۴- گفتم:بت معشوق نپرست! با حضرت حق بنشین! گفت: در کوی عاشقان هر دو رواست(کیمیاگری عارفان در تبدیل عشق مجازی به حقیقی و مشاهده تجلی صفات حق)
۵- گفتم آری! حال و هوای میکده عشق، اندوه را از دل میبرد. گفت: آری! خوشا به سعادت آنان که دلی را شاد میکنند.
۶- گفتم: ولی خرقه صوفیانه و شراب در آیینهای دینی نیست! گفت در آیین پیر مغان، هر دو رواست.
۷- پرسیدم: از لبان یاقوتی شیرین دهنان، پیر چه بهره خواهد برد؟ گفت: با بوسه شیرین جوانش میکنند!
۸-گفتم خواجه کی به حجله عروس خواهد رفت؟ گفت در وقت سعد که ماه و مشتری با هم جمع شوند( ایهام: دریافت حال خوش- حجله-، که هدیه الهی است در لحظه سعید ممکن است)
۹- گفتم: -پس از رسیدن به حال خوش- ورد زبان حافظ دعا برای پادشاهی اوست.گفت: آری این دعا را فرشتگان هفت آسمان میکنند.( همراهی با لحظه حال، همراهی با تمام نیروهای خوب است)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۱ سال قبل، شنبه ۹ دی ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷:
اگر زیبارویان اینگونه دلبری میکنند، بیتردید در ایمان زاهدان رخنه خواهند کرد.
۲- آری هر جا آن یار پریچهره نرگسفش شکوفا شود و تبسمی نماید، زیبارویان چشم خود را گلدانش خواهند کرد.
۳- ای جوان زیبااندام! در میدان دلبری گویی بزن(خانلری: گویی بزن.دلم را به دست آور) پیش از آنکه از این قامت رعنا چوگان سازند!
۴- گرچه عاشقان حتی بر وجود خویش نیز فرمانروایی ندارند و هر چه تو دستور دهی انجام میدهند.
۵- حکایتهایی که از طوفان نوح میگویند در برابر چشمان عاشقم چون قطرهای بیش نیست!(بیت اضافه خانلری:
عید رخسار تو کو، تا عاشقان
در وفایت جان خود قربان کنند.اشاره به دو عید فطر و قربان مسلمانان)
۶- آری یار ما چون به سماع و چرخش درآید، قدسیان در عرش به وجد آیند و پایکوبی کنند.(خانلری: سازد آغاز سماع)
۷- در فراق چو تو نازنینی، مردمک چشمم در خون غرق شد، در کدام سرزمین چنین ستمی بر انسان(ایهام: انسان العین: مردمک چشم)روا میدارند؟!
۸-ای دل! با غصه عشق، زیبا بنشین! رازدانان عیش حال خوش را از بوته فراق به دست آوردهاند.
۹- ای حافظ! از آه نیمه شبان دور نشو! تا آیینه دلت را چون صبح درخشان کنند.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۱ سال قبل، شنبه ۲ دی ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶:
چه میشود آنان که با نفوذ نگاه و کیمیاگری وجود، خاک را به طلا تبدیل میکنند، نگاه عنایت کنند به ما؟( با توجه به محتوای غزل به ویژه بیت ۲ تعریض به مدعیان به ویژه شاه نعمت الله ولی است: ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم...نکته: روش حافظ دوری از تصوف و عرفان رسمی است و روش شاه نعمت الله تصوف و مرید پروری)
۲- درد شوقم پنهان باشد بهتر از مدعیان درمانگر است. امید وافر دارم که با عنایت حق مداوا شود.
۳- معشوق حقیقی چهرهاش را فرانمینماید، مدعیان با تصور خویش از او سخن میگویند.(خانلری:معشوق چون نقاب ز رخ برنمیکشد)
۴- راه یافتن به حضورش نه به رندی ماست و نه پارسایی، پس کار سلوک را باید به عنایت و هدیه حق سپرد.
۵-از این رو پیوسته در آگاهی باش که در حراج عشق، عارفان این گوهر را به آشنایان میبخشند.
۶- مدعیان درون پرده فتنهها میانگیزند، اگر پردهها کنار روند چه خواهند کرد؟
۷- صاحبدلان عارف، شوق درون را چنان میسرایند که اگر سنگ هم همنوا شود تعجب نکن!
۸- شراب بنوش! که صد گناه پنهانی بهتر از عبادت ریایی است!
۹- هدیههای شوقم چون پیراهن یوسف برای یعقوب شفابخش است، اما میترسم مدعیان و حسودان چون برادران یوسف پارهپارهاش کنند.
۱۰- به میکده عشق برو تا جمع آگاهدلان تو را دعا کنند.
۱۱- معشوق من! پنهان از حسودان به حضورت بخوانم! کریمان برای خشنودی خداوند پنهانی میبخشند.(دو بیت اخیر در خانلری نیست)
۱۲- حافظ بدان! که پیوسته دیدار میسر نیست( وصال وفراق- قبض و بسط، در جهان مادی ذاتی است)آری شاهان توجه کمی به گدایان دارند.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۱ سال قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:
پادشاهان تاجدار، غلام چشمان مست و زیبای تواند، آگاهان راز عشق، خمار شراب لبهای تواند.۲-باد صبا و اشکهای پیدرپی من، راز عشقمان را رسوا کرد وگرنه عاشق و معشوق رازدارند.
۳- آنگاه که از زیر دو رشته گیسوان بافته شده معشوق گذر میکنی، به بیقراران عشقش که در چپ و راست هستند توجه کن(خانلری: بیقراران و در بیت بعد سوگواران)
۴-پس چون باد صبا از بنفشهزار سوگوار عبور کن، تا عاشقانی که از ستمهای گیسوانش سوگوارند را ببینی.
۵- ای مدعی خداشناس! بهشت سهم ما عاشقان است چرا که گناهکاران مستحق کرامت حق هستند.
۶-آری تنها من غزلسرای چهره زیبایت نیستم، که از هر طرف هزاران بلبل عاشق برایت نغمهخوانی میکنند.
۷- ای خضر مبارک قدم! تو از من دستگیری کن! که همراهانم سواره(گرمتازان بیپروا در راه عشق) هستند و من پیادهام.
۸- به میکده عشق بیا و چهره از حال خوش برافروز! به عبادتگاه نرو! که ریاکاران سیاهرو آنجایند.
۹- هیچگاه حافظ از آن گیسوان تابدار رهایی پیدا نکند! که وابستگان زلف تو رها و آزادهاند.
نکته:تضاد و متناقض نما در غلامی پادشاهان، مستی هوشیاران، بهشتی بودن گنهکاران و رها بودن وابستگان.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۱ سال قبل، شنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴:
زمانی که معشوقان یاسمن بو، در کنارت بنشینند غبار غم را فرومینشانند، اما چون به ستیزه برخیزند آرام و قرار از دلت خواهند گرفت.
۲- چون دلهای عاشقان را به فتراک ستم بر اسب ببندند بستهاند و چون گیسوان خوشبو را باز کنند جانها را آشفته و پراکنده میکنند.
۳- (از ناز و زیبایی)اگر در مدت عمر، یک لحظه همنشینمان شوند برمیخیزند، اما پس از برخاستن آنها، نهالهای شوق در جانمان نشانده میشود.
۴- به اشک عاشقان گوشهگیر اگر نظری بیفکند مروارید یافتهاند و پس از آن اگر ارزش این کار را بیابند دیگر چهره مهربانشان را از عاشقان نخواهند گرفت.
۵- آنگاه که با دهان و دندان شیرین میخندند، از چشمانم اشکهایی چون یاقوت اناری میبارد که در پی آن، راز عشق را از چهرهام میخوانند.
۶- آنکه دوای درد عشق را آسان پنداشته از اندیشه درمان آن درمانده است( این بیت در خانلری و نیساری نیست)
۷- آنان که چون منصور حلاج از مراد و معشوق حقیقی بهره برداشتهاند، بر دار شدند. حافظ را از این درگاه عالی هنگام دعوت، طرد میکنند.( مصراع دوم شرح ختمی لاهوری:چو مجنونان هر آن قومی که حی رانند حیرانند. به طرف قبیله حی- قبیله لیلی- میرانند حیران هستند.
در این حضور عاشقانه، پاسخ نیاز عاشقان، ناز بی.وقفه معشوق است.آری آنکه با درد عشق به دنبال درمان است زار و درمانده است.چه دردی شیرینتر از عشق؟!( اگر عاشق در حضور معشوق نیاز آرد معشوق جفا گیرد که خوشی معشوق در آن باشد. رساله لوایح)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۱ سال قبل، شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:
بیخبران گوهر عشق، در نظربازی و شاهدبازی ما حیران ماندهاند(چگونه از زیبایی به حال خوش میرسیم و جلوههای حق را به تماشا مینشینیم) من اینگونهام، بیخبران هر نظری و رایی بدهند.
۲- گرچه عاقلان مرکز دایره هستیاند که چون پرگار دور شرف و برتری میزنند(به سبب عقل انسان برترین آفریده است)ولی عشق از سرگردانی آنها در دایره هستی آگاه است.
۳- تنها چشمان من نظارهگر جلوههای زیباییاش نیست، ماه و خورشید نیز آینهداران زیبایی او هستند.
۴- خداوند در ازل عهد ما را با لب شیرین زیبارویان بسته است.آری آنان جلوهگاه حق و ما خاکسار این زیبایی هستیم.
۵- هیج نداریم، ولی در شوق شراب و نوای خوش هستیم، وای اگر دلق پشمینه را در برابر آن نپذیرن!
۶- آری خفاش نابینا به دیدار خورشید نمیرسد، در آینه جمال حق آگاهان نیز سرگشتهاند.
۷- ادعای عشق و شکایت از یار؟! چه ادعای دروغینی! بیتردید سزوار فراقاند.
۸-(پس ازین حال خوش نظربازی و عشق) امید است که جادوی چشمان سیاهت راهکار دهد چگونه در عین مستی عشق پوشیده بمانم و رسوا نشوم!
۹- اگر باد بوی خوشت را به آرامجای ارواح برد، عقل و جان نیز هر چه دارند فدایت خواهند کرد!
۱۰- اگر زاهد رندی حافظ( نظربازی و عشق حق) را نمییابد، اهمیتی ندارد.دیو از قرآن خوانان میگریزد.
۱۱- آری اگر پسران زیباروی از فکر ما باخبر شوند( که چه شوری در درونمان میافکنند) دیگر خرقه صوفیانه را در برابر شراب نمیپذیرند(گرو گذاشتن و پذیرفتن خرقه یعنی تقاضا و اعطای حال خوش که همان شراب میخانه عشق است)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روحبا سپاس از خوانش به فارسی دری سرکار خانم زینب بیات
دکتر صحافیان در ۱ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:
معشوق موزون اندام چرا شوقی به گلستان ندارد و چون بلبل همنشین و مشتاق گل یاسمن نمیشود؟(واج آرایی حرف چ-میل به چمن شوقآور و فراهم کننده حال خوش است)
پیوند به وبگاه بیرونی
۲- دیروز از گیسوان سیاهش شکایت کردم، به سخره گفت: زلف کجرفتار سیاه به حرفم گوش نمیدهد.
۳- از وقتی دل هرزهام به تاب زلفانش رفت، از این سفر طولانی(چین زلف ایهام به سرزمین چین)اشتیاقی به وطن ندارد.
۴- در برابر زیبایی ابروانش، زاری میکنم، اما کمان ابروان را به قصد جانم کشیده و صدایم را نمیشنود.
۵- با این همه چین دامن خوشبویت، از باد صبا شگفت زدهام که چگونه با عبور از آن، خاک را به مشک بدل نمیکند.
۶- آنگاه که گیسوی بنفشه با نسیم پرچین میشود، وای که دلم چقدر به یاد عهدشکنیهای تو میافتد!
۷- دل در شوق دیدارت، با جان عاشقم همنشینی نمیکتد و جانم در عشق تو فرمان پذیر جسمم نیست(خانلری: امید روی او- کوی او)
۸- چون ساقی سفید اندامم همه جامش پر از درد(یا تهمانده شراب)باشد، تمامی وجودم بهسان جام شراب، دهان میشود!
۹- اشکهایم را با ستمهایت پایمال نکن، که ابر با آن مروارید عدن(منطقهای در عربستان) را میپرواراند( این بیت و بیت ۲ در خانلری نیست و به جای آن بیت دیگری است: لخلخه-نوعی عطر- سای شد صبا دامن پاکش از چه روی/خاک بنفشهزار را مشک ختن نمیکند؟!)
۱۰- حافظ عاشق پندپذیر نبود، کشته نازهایت شد. آری هر که پذیرای سخن نیست سزاوار کشتن است!
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۱ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱:
آیا بزرگ منشی پیدا میشود که( پس از این همه فراق؛ معشوق یا حال خوش) وفادارمان باشد و در حق بدکرداری مانند من( ایهام:مانند من به جای بدی خوبی کند) نیکوکاری پیشه کند.
۲- نخست پیام دلکشش را با نوای موسیقی به دل رساند، پس از آن با یک پیمانه شراب بیخودی بر سر وفا رود.
۳- دلم در این فراق فرسوده شد، اما نومید نیستم در انتظار کامرواییاش میمانم(خانلری: کار دلم)
۴- در شکایت از این فراق گفتم حتی یک بار هم گیسوانت را باز نکردهام، پاسخ داد: خودم به آنها گفتهام تو را در فراق بگذارند.
۵-صوفی پشمینهپوش با اخلاق تندش یقینا از عشق بهرهای نبرده است.از این مستی رمزی برایش بازگو، تا بیخود شود(خانلری: تنگخو- همه دریافتها و خلقهای نیکو در دوری از خودخواهی است)
۶- (در نفی خودخواهی)
گدای بینام و نشانی چون من، چگونه معشوقی چون تو داشته باشد؟! آری سلطان عشق، عیش مخفیانه با رند بازاری نمیکند.
۷- ستم دیدن از گیسوان پر پیچ و خمش، برایم آسان است. هر کس در برابرش سرکشی کند گرفتار بند و زنجیر خواهد شد.
۸- اکنون که لشگر غم بیاندازه شده از سرنوشت یاری میطلبم، تا افتخار دین عبدالصمد غمخوار زخمهایم شود( دکتر تقوی بیات در گنجور با نگاه رمزآلود به کل غزل نگاه کردهاند که ایهام زیبایی است: پژوهندگانی چون دکتر غنی و معین برای عبدالصمد نامی نیافتهاند که همعصر حافظ باشد.اگر به چشم رمز نگاه کنیم:سه مد یا سه مذ به معنای سئنا یعنی سیمرغ...)
۹- ای حافظ! با این چشم پرفریب قصد دیدارش را نکن! که آن زلف سیاه بسیار ستمکار است.(خانلری: کان چشم مست شنگ او بسیار مکاری کند)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۱ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸:
آن زیادهگو به رهایی و عشقورزی من خرده میگیرد و با این کار به رازهای غیبی که در عشق ورزیام نهفته است اعتراض میکند.
۲- تو به اعتلایی که در راز عشق هست بیاعتنایی و تنها به نقصان گناه مینگری، آری هر که بیهنر باشد فقط عیبها را میبیند( خانلری: صدق محبت-حافظ گناه عشق ورزیاش را میبیند اما با کیمیاگری از آن عشق حق را به دست میآورد)
۳-(پس این را بدان) که حوری بهشتی آن لحظه بوی خوش دارد که عطر میکده ما را در گریبان داشته باشد.
۴- نازهای ساقی ما چنان راه دل اهل اسلام را میزند، که ازین شراب مگر صهیب(صحابی رومی پیامبر که شهره پاکدامنی بود) کند.
۵- کلید گنج خوشبختی و کمال آدمی، مورد پذیرش بودن سالکان است و تردیدی در این نکته روا نیست( خانلری:مباد کس-به پذیرش عوام و این فضول نیازی نیست)
۶- شبان وادی ایمن(جانب راست کوه طور و مکان میقات موسی)آنگاه به مراد سلوک میرسد، که از دل و جان خدمت پیری چون شعیب را به پایان رساند.
۷- آنگاه که حافظ به فراز و نشیب جوانی و پیریاش مینگرد، اشک خونین از چشمانش جاری میشود(پیچیدگی و مرارت راه سلوک و راز غیبی نهفته در عشق)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۱ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰:
قلم خوشبویت آنگاه که به یادم نامهای روان کند، ثواب آزاد کردن دویست بنده را برده است.
۲- چه میشود که نامهبر منزل معشوقهای چون سلمی(معشوقه معروف عرب) که پیوسته از گزند دور باشد- با سلامی دلم را شاد کند.
۳- چون لطف تو خراب و خمار عشقی چو مرا با توجه، به حال خوش رساند، بسیار گنج خواهشهایت را برآورده خواهند کرد.یکبار هم که شده ببازمای!
۴- خدایا! بر دل آن پادشاه شیرین عشق، عبور ده که از سر لطف بر سر عاشق بیچارهای چون فرهاد عبور کند( رهایی و آزادی با توجه معشوق در هر چهار بیت)
۵- برای پادشاه یک ساعت دادگری( ایهام به پادشاه عشق و لطف به معشوق) بهتر از صد سال عبادت و زهد است( این بیت در خانلری و بسیاری از نسخ نیست)
۶- اکنون ناز و عشوه تو بنیادم را برکند، ببینیم خردمندانه چه بنیادی برایم ، میسازد!(ایهام: طنز و تعریض: نخواهد ساخت)
۷- گوهر وجودت از تملق و ستایش ما بینیاز است، اندیشه آرایشگر به زیبایی خدادادی چه میتواند بیفزاید؟!(ستایش کننده و شاعر به آرایشگر وجود معشوق تشبیه شده)
۸- در شیراز به مقصود حقیقی خود نرسیدیم، خوشا روزی که حافظ به بغداد رود.گرچه ممدوح شاعر سلطان اویس ایلکانی در بغداد بوده است، اما با توجه به عظمت بغداد در دانش و عرفان توجه شاعر به دنیایی والاتر را نشان میدهد چه آنکه شاعر هیچگاه از شیراز سفر نکرده و پیوسته وصف آن را کرده است.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۱ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۶ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹:
پرنده سعادتم اگر دوباره از جان و روانم عبور کند، معشوق( حال خوش) برمیگردد و وصال برقرار!
۲- در این فراق چشمم دیگر توان ریختن اشکهایی چون مروارید و جواهر ندارد، اما خون دلم را میخورد و اشک خونین نثار چهرهام میکند.
۳- دیشب با خود نجوا میکردم که ایکاش لبان یاقوتیاش چارهام شود! سروشی از غیب نداد داد آری میشود.(تکرار در بیت پژواک صدا را یادآور میشود، سروش نیز در آسمان یا گوش جان میپیچد.تاثیر اخوان از غزل: غم دل با تو گویم غار!/ بگو آیا مرا دیگر امید رستگاری نیست؟/ صدا نالیده پاسخ داد/ آری نیست)
۴- آری هیچ کس نمیتواند در پیشگاهش از قصه عشق ما کلمهای بگوید مگر که باد پیام رسان صبا در گوشش ندایی دهد.
۵- شاهین نگاهم را به سوی خروس صحرایی پرواز دادهام شاید این نقش( صفحهای منقش به تصویر پرندگان که از سوراخهای پشت آن شکار میکردهاند)به دامش اندازد و صیدش کنم.
۶- اما شهر از عاشقان حقیقی خالی است! آیا میشود که پهلوانی از خودی خویش بیرون آید و چارهساز همه شود؟!
۷-و بخشندهای کجاست؟! که از مجلس شادیاش به غمزده عشق جرعه شرابی بنوشاند.
۸- یا تو وفاداری پیشه گیری، یا وصالت فراهم شود و یا رقیب بمیرد! آیا میشود که سرنوشت یکی را رقم زند؟!( خانلری: بازی چرخ یکی زین همه باری بکند- ایهام مرگ رقیب: از میان رفتن مانع حال خوش)
۹-ای حافظ! اگر مداوم این درگاه باشی( پیوسته متمرکز و خواهنده) از گوشهای بر تو عبور (جلوهگری)خواهد کرد.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶:
اگر پیر میکده، شراب حال خوش به رندان برساند، خداوند هم از گناهان چشمپوشی و هم بلاها را دور میکند(خانلری: دفع وبا، ایهام در کاربرد شراب در طب قدیم برای دفع وبا)
۲- اکنون ای ساقی! با پیمانهای یکسان و در خور هر سالکی شراب بریز، تا آه درویشی جهان را دامنگیر بلا نکند( جام عدل در علم مکانیک قدیم- علم الحیل-به صورتی بوده که اگر اندکی بر مایع آن بیفزایند تمام مایع خالی میشود، در برابر جام جور که مقداری شراب هم در قسمت پنهان آن جاسازی میشده است.شرح شوق، ۲۳۵۴)
۳- بیتردید اگر سالک حقیقت به پیمان درونی خویش وفادار باشد، در پرتو آن، غمها به پایان میرسند(برای خودش یا برای همگان)
۴- گرچه ای خردمند! چه راحتی و چه ناراحتی و غم از سوی خداوند است(تضاد ذاتی جهان، شب و روز، فرشته و دیو...)
۵- و اصلا چه جای تامل است در این موضوع؟! وقتی خرد و فهم آدمی به راز هستی پی نمیبرد، حدس و گمان بیهوده است(خانلری: در کارخانهای که ره علم و عقل نیست، وهم ضعیف رای فضولی چرا کند)ایهام: ضعیف رای یا رای فضولی کردن.
۶- پس ای نوازنده خوش نوا! ترانهای خوش بیاور که هیچ کس جز در وقت معین، از جهان نمیرود و هر که جز درک لحظه حال را بجوید خطاکار است!( خانلری: بساز عود)
۷- ما که از درد عشق و خماری از میان رفتیم، یا دیدار معشوق و یا شراب حال خوش به فریادمان خواهد رسید.
۸- آری جان فدای این شراب شد و حافظ به عشقش سوخت، کجاست نفس زنده کنندهای که چون مسیح دوباره زندهمان کند؟!( تولد دوباره در هر لحظه- پوست اندازی هر لحظه جان)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷:
دل عاشقم! سوز و گداز عشق را پذیرا باش، که چارهساز تو همین است، آری چه شکوهی دارد درد عشق(درد انسانیت-طلب)، که بلاهای فراوان را از میان میبرد.
۲- ناز دلبر زیبا را با عشق بکش! قهر و تندیاش را بپذیر، که یک غمزه دلبرانهاش جبران جفاهای فراوان است.(قبض و بسط روحی- تجلی جلال و جمال)
۳-آنکه پذیرای درد عشق و در خدمت دل جهاننما باشد، حجابهای جهان خاکی و ماوراء را از دیدهاش برخواهند داشت.(شرط اول آن است که حجاب میان حق و خود بردارد تا از آن قوم نباشد که "و جعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا".حجاب چهار است مال و جاه و تقلید و معصیت. چون این حجابها برگرفت مثل وی چون کسی بود که طهارت کرد و شایسته نماز گردید. اکنون وی را به امام حاجت بود که به وی اقتدا کند و این پیر است که بی پیر راه رفتن راست نیاید.کیمیای سعادت-ارکان معاملت مسلمانی)
۴- عشق طبیبی دلسوز و چون مسیح زنده کننده است، اما تا درد عشق در وجودت شکوفه نزند مداوایت نمیکند.
۵- در آشفته بازار جهان، همراه با درد شیرین عشق کارت را به خداوند بسپار! به مدعی(ابلیس-نارسیده ناآگاه) دل خوش نکن!
۶- از سرنوشت به خواب رفتهام در قبض ماندهام! امید است، جان آگاهی با دعای بامدادی چارهساز حال خوشم شود.
۷- حافظ در آتش عشق سوخت و به اسرار درون زلف(زلف مظهر کثرت حق) یار پی نبرد، مگر باد صبا(صبا شمّی و جام جهان نما بصری) راهنمای او در این پادشاهی پایدار باشد.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵:
اگر پیر میکده، شراب حال خوش به رندان برساند، خداوند هم از گناهان چشمپوشی و هم بلاها را دور میکند(خانلری: دفع وبا، ایهام در کاربرد شراب در طب قدیم برای دفع وبا)
۲- اکنون ای ساقی! با پیمانهای یکسان و در خور هر سالکی شراب بریز، تا آه درویشی جهان را دامنگیر بلا نکند( جام عدل در علم مکانیک قدیم- علم الحیل-به صورتی بوده که اگر اندکی بر مایع آن بیفزایند تمام مایع خالی میشود، در برابر جام جور که مقداری شراب هم در قسمت پنهان آن جاسازی میشده است.شرح شوق، ۲۳۵۴)
۳- بیتردید اگر سالک حقیقت به پیمان درونی خویش وفادار باشد، در پرتو آن، غمها به پایان میرسند(برای خودش یا برای همگان)
۴- گرچه ای خردمند! چه راحتی و چه ناراحتی و غم از سوی خداوند است(تضاد ذاتی جهان، شب و روز، فرشته و دیو...)
۵- و اصلا چه جای تامل است در این موضوع؟! وقتی خرد و فهم آدمی به راز هستی پی نمیبرد، حدس و گمان بیهوده است(خانلری: در کارخانهای که ره علم و عقل نیست، وهم ضعیف رای فضولی چرا کند)ایهام: ضعیف رای یا رای فضولی کردن.
۶- پس ای نوازنده خوش نوا! ترانهای خوش بیاور که هیچ کس جز در وقت معین، از جهان نمیرود و هر که جز درک لحظه حال را بجوید خطاکار است!( خانلری: بساز عود)
۷- ما که از درد عشق و خماری از میان رفتیم، یا دیدار معشوق و یا شراب حال خوش به فریادمان خواهد رسید.
۸- آری جان فدای این شراب شد و حافظ به عشقش سوخت، کجاست نفس زنده کنندهای که چون مسیح دوباره زندهمان کند؟!( تولد دوباره در هر لحظه- پوست اندازی هر لحظه جان)پیوند به وبگاه بیرونی
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۳ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵:
آن روز میرسد که ماحصل همه نظریات(نقد صوفی ۱۵۹) را عیارسنجی کنند؟ تا زاهدان، صوفیان و متظاهران پی کار خود روند؟
۲-صلاحدید من این است، که همه کار را فروگذارید و حلقه زلف معشوقی بگیرید(عشق رهایی بخش تعلقات و افکار و آورنده حال خوش)
۳- آری یاران هم، طره گیسوی ساقی را چه زیبا گرفتهاند! اگر گردش زمانه بگذارد که آرام باشند( قبض و بسط دائمی و نیاز به مراقبت از حال خوش)
۴- قدرت پرهیزگاری را به رخ زیبارویان نکش! که یک سوار از میانشان، قلعهای را فرومیریزد.
۵- خدایا! این پسران زیباروی چه گستاخانه خون عاشقان میریزند، که با هر تیر مژه و در هر لحظه یکی را به دام میاندازند.
۶- آری زین میان، چرخیدن بر شعر زیبا و نوای موسیقی خوش است، مخصوصا اگر دستدردست زیبارویی باشی!( خانلری: شعر خوش- خاصه وقتی)
۷- ای حافظ! مردمان زمانه غمخوار بیچارگان نیستند.بهتر است از این میان کنارهگیری کرد یا آغوش یاری جست(ایهام:میان : کمر-کنار: آغوش)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴: