فاطمه زندی
معلم بازنشسته ای هستم .. عاشق طبیعت ،شعر و ادبیات ..و دلم می خواهد روزی بیاید ..هیچ کجای این کره خاکی جنگی نباشد ..عشق و صلح و انسانیت بر جوامع انسانی حاکم باشد...
به امید آن روز..🌺🙏
فاطمه زندی در ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۲۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸:
#غزل_ شمارۀ ۲۰۸
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
(مجتث مثمن مخبون محذوف)
۱_مرا به عاقبت این شوخ سیمتن بکشد
چو شمع سوخته روزی در انجمن بکشد
شوخ :عشوهگر ،طناز ،لَوند. سیم تن: دارای تنی به رنگ سفید .
انجمن :محفل. بکشد: خاموش کند .
معنای بیت: این عشوهگر سفیداندام سرانجام مرا خواهد کشت ،و مانند شمعی که سراپا سوخته و آب شده و چیز چندانی از آن باقی نمانده، شعله حیات مرا در میان جمع خاموش خواهد کرد.
۲_به لطف اگر بخرامد هزار دل ببرد
به قهر اگر بستیزد هزار تن بکشد
به لطف :به روی مهربانی. بخرامد :با ناز راه برود .به قهر :از روی خشم.
۳_اگر خود آب حیاتست در دهان و لبش
مرا عجب نبود کان لب و دهن بکشد
آب حیات: بر پایۀ آنچه در داستانها آمده آب حیات چشمهای است در ناحیه تاریک از شمال به نام «ظلمات»که که هر کس از آن بنوشد،عمر جاودان پیدا میکند. کان: که آن .معنای بیت: اگرچه لب و دهانش چشمه آب حیات است و هر کس از آن بنوشد عمر جاودانه پیدا میکند اما اگر همین لب و دهان حیات بخش مرا بکشد تعجبی نخواهم کرد.
۴_گر ایستاد حریفی اسیر عشق بماند
و گر گریخت خیالش به تاختن بکشد
ایستادن در اینجا یعنی ایستادگی کردن از میدان در نرفتن حریف طرف مقابل جنگجو خیالش" ش"ضمیر مفعولی است و مرجع آن حریف است معنای بیت: اگر جنگجویی کسی که خود را مرد زورآزمایی با عشق او میداند در میدان عشق او ایستادگی کند،برای همیشه اسیر و مغلوب عشق او میماند،و اگر از میدان عشق بگریزد،خیال این عشوهگر سفید اندام رهایش نخواهد کرد و بر او حمله میبرد و او را میکشد.
۵_مرا که قوت کاهی نه کی دهد زنهار
بلای عشق که فرهاد کوهکن بکشد
زنهار: امان. فرهاد کوه کن: عاشق شیرین که از عشق او به کندن کوه پرداخت. معنای بیت: بنای کمرشکن عشق که فرهاد کوهکن را از پا در میآورد چگونه ممکن است به منی که حتی توان برداشتن پر کاهی را ندارم همان دهد؟
۶_کسان عتاب کنندم که ترک عشق بگوی
به نقد اگر نکشد عشقم این سخن بکشد
عتاب: سرزنش. به نقد: فی الفور:همین حالا
معنای بیت: کسانی سرزنشم میکنند و میگویند دست از عشق بشوی. اگر عشق مرا نکشد،این سخن همین حالا جانم را میگیرد.
۷_به شرع عابد اوثان اگر بباید کشت
مرا چه حاجت کشتن که خود وثن بکشد
به شرع: طبق موازین شرعی. عابد :اَوثان بت پرست.«اوثان» جمع« وَثَن» به معنای بت است. معنای بیت: اگر طبق موازین شرعی بت پرستی را باید کشت،نیازی نیست که من بت پرست را کسی بکشد،زیرا بت من معشوق من خود این کار را میکند.
۸_به دوستی گله کردم ز چشم شوخش گفت
عجب نباشد اگر مست تیغ زن بکشد
چشم شوخ: ۱_ چشم زیبا و افسونگر ۲_ چشم گستاخ. مست: صفت همان چشم شوخ است به معنای خمار. تیغ زن: شمشیرزن مراداز تیغ در اینجا غمزه یا نگاه معشوق است که عاشق را مانند ضربه شمشیر از پای در میآورد.
معنای بیت: از دست چشم افسونگر و گستاخ او پیش دوستی گله کردم گفت: تعجبی ندارد اگر مست شمشیر به دست،خون آدم را بریزد.
۹_به یک نفس که برآمیخت یار با اغیار
بسی نماند که غیرت وجود من بکشد
به یک نفس: برای مدت یک لحظه . برآمیخت: همنشین شد. اغیار: جمع غیر، بیگانگان. بسی نماند: چیزی نماند. وجود: در اینجا یعنی تن بدن.
۱۰_به خنده گفت که من شمع جمعم ای سعدی
مرا از آن چه که پروانه خویشتن بکشد
شمع جمع: شمع انجمن،کسی که حضورش به مجلس جلوه و گرمی و روشنی میبخشد و همه نگاهها متوجه اوست کنایه از معشوق است. آن چه: به من چه؟به چه درد من میخورد؟به درد من نمیخوره. معنای بیت: با خنده گفت: سعدی من شمع انجمنم اگر پروانه (=عاشق )خود را به شعله من بزند و بکشد خونش به گردن خودش است به من ربطی ندارد.
شرح: محمدعلی فروغی حبیب
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید ..
فاطمه زندی در ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۱۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷:
#غزل شمارۀ۲۰۷
وزن :مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
(هزج مثمن سالم )
۱_تو را خود یک زمان با ما سر صحرا نمی باشد
چو شمست خاطر رفتن به جز تنها نمیباشد
صحرا :باغ ،بیرون شهر .چو شمست: تو را مانند خورشید ضمیر «ت» متعلق به نمیباشد است. و مصرع چنین است: «چو شمس خاطر رفتن به جز تنها نمی باشد» معنای بیت ی برای لحظهای میل نداری که با ما در باغ و دشت گردش کنی به خورشید میمانی که همیشه تنها حرکت میکند.
۲_دو چشم از ناز در پیشت فراغ از حال درویشت
مگر کز خوبی خویشت نگه در ما نمیباشد
دو چشمت از ناز در پشت: ضمیر« ت »متعلق به «چشم» است دو چشمت از ناز در پیش (است) ناز در اینجا یعنی« بیاعتنایی» و البته یادآور معانی «زیبایی و عشوه» هم هست درویش: فقیر، نیازمند. معنای بیت: چشمهایت را از روی بیاعتنایی و ناز به رو دوختهیی و میروی( به این سو و آن سو نگاه نمیکنی ،حتی گوشی چشمی به عاشق خود نداری) نسبت به حال و روز عاشق نیازمند توجهی ندارید، لابد از بس محو زیبایی خود شدهای نگاهی به ما نمیاندازی.
۳_ملک یا چشمه نوری پری یا لعبت حوری
که بر گلبن گل سوری چنین زیبا نمیباشد
مَلَک فرشته. چشمۀ نور کنایه از «خورشید »پری :جن ،استعاره از «زن بسیار زیبا» خصوصیت پری گریزان بودن و از چشم مردم پنهان ماندن است .لعبت: محبوب زیبا روی. این واژه در اصل به معنای «عروسک» است
حور:زنان سیاه چشم بهشتی، در فارسی به صورت مُفرد به کار میرود« لعبت حور» زیبا روی سیاه چشم بهشتی .گلبن: درخت گل. گل سوری: نوعی نوعی گل سرخ پرپر که بسیار خوشبوست، گلبن درخت گُل. گُل ِ سوری: نوعی گل سرخ پُرپَر که بسیار خوش بوست. معنای بیت :تو فرشته هستی یا خورشید، پری هستی یا زیبا رویِ سیاه چشمِ بهشتی ؟(نمیتوانم تو را به درخت گل تشبیه کنم) زیرا حتی گل سوری بر درخت گل این همه زیبا نیست.
۴_پری رویی و مه پیکر سمن بویی و سیمین بر
عجب کز حسن رویت در جهان غوغا نمیباشد
پری رو: دارای چهرهای زیبا مانند پری .مه پیکر: دارای تنی به زیبایی و روشنی ماه.
سمن: یاسمن، نام درختچه و گلی معطر به رنگ سفید یا زرد .سمن بو :خوشبو مانند گل یاسمن. سیمین بر: سیمین تن ،سفید اندام.
۵_چو نتوان ساخت بی رویت بباید ساخت با خویت
که ما را از سر کویت سر دروا نمیباشد
دروا :معنای سرگشتگی ،حیرت در اینجا مناسب نیست. بنابراین «دروا» را در اینجا به معنای «بلند شدن، برخاستن» است دروا مخفف« اندر وای» در هوا ،به معنای« معلق» است .بنابراین میتوان گفت که خود را به غبار و خاک نشسته در سر کوی یار تشبیه کرده است با این تفاوت که به هیچ قیمت حاضر نیست از سر کوی او برخیزد و به هوا بلند شود .معنای بیت: وقتی بی تو نمیتوان به سر برد چارهیی جز ساختن با خلق و خوی تو و تحمل بیمهری و آزار تو نیست ،زیرا ما قصد نداریم از سر کوی تو برخیزیم و برویم (حاضر نیستیم از تو چشم بپوشیم).
۶_مرو هر سوی و هر جاگه که مسکینان نیند آگه
نمیبیند کست ناگه که او شیدا نمیباشد
جاگه :مخفف« جایگاه» مسکینان: بینوایان، فقیران .در اینجا به معنای« نظربازان و صاحب نظران» به کار رفته است.
شیدا: عاشق.
معنای بیت: به هر طرف و هرجا نرو، زیرا نطربازان بینوا آگاه نیستند( که تو چه فتنهای هستی)، کسی نیست که چشمش ناگهان به تو بیفتد و عاشق و دلباخته تو نشود.
۷_جهانی در پیت مفتون به جای آب گریان خون
عجب میدارم از هامون که چون دریا نمیباشد
جهانی :مردم یک جهان، آدمهای بسیار.
در پِیَت: به دنبال تو ،مفتون: شیفته. هامون: خشکی (در مقابل دریا )نمی باشد: نمیشود.
۸_همه شب میپزم سودا به بوی وعده فردا
شب سودای سعدی را مگر فردا نمیباشد
سودا: پختن آرزوی بی حاصل و دور و دراز در سرپروراندن، دل خود را به امید چیزی خشک کردن .
سودا :فکر و خیال، جنون عشق.
معنای بیت: تمام شب نمیبرد و به امید وعدۀ فردای تو آرزوی دور و دراز در سر میپرورانم، آیا شب جنون عشق سعدی هیچگاه پایانی ندارد و صبح وصال طلوع نمیکند.
۹_چرا بر خاک این منزل نگریم تا بگیرد گل
ولیکن با تو آهن دل دمم گیرا نمیباشد
منزل :مراد« کوی یار یا محل اقامت او»است آهن دل :کسی که دلش از آهن است. بیرحم. گیرا: مؤثر .
معنای بیت: باید آنقدر بر خاک این کوی گریه کنم و اشک بریزم تا گِل همه جا را بگیرد اما (افسوس) که دم گرم من در آهن دل تو اثر نمیکند (دلت نرم نمیشود).
بشرح محمدعلی فروغی حبیب یغمایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
فاطمه زندی در ۸ ماه قبل، جمعه ۲۷ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۵۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:
#غزل شمارهٔ _۲۰۶
وزن :مفعول مفاعیل مفعول مفاعیل
(هزج مثمن اخرب )
۱_در پای تو افتادن شایسته دمی باشد
ترک سر خود گفتن زیبا قدمی باشد
در پای کسی افتادن: به پای کسی افتادن, به کنایه یعنی نهایت فروتنی و کوچکی خود را در برابر کسی نشان دادن.
ترک سر خود گفتن :به کنایه یعنی از خود گذشتن، از خود چشم پوشیدن.
۲_بسیار زبونیها بر خویش روا دارد
درویش که بازارش با محتشمی باشد
درویش: فقیر، نیازمند. بازار :کنایه از سَر و کار» محتشم :توانگر ، مالدار. معنای بیت: وقتی سر و کار درویش با توانگر بیفتد باید خواری و زبونی بسیاری را بر خود روا دارد و تحمل کند، عاشق نیازمند جمال و لطف معشوق است و معشوق از نظر زیبایی و لطف توانگر است.
۳_زین سان که وجود توست ای صورت روحانی
شاید که وجود ما پیشت عدمی باشد
وجود: هستی ،در زبان سعدی به معنای تن هم هست. صورت روحانی: جسمی که از روح آفریده شده، پیکر ملکوتی، معنای بیت: اگر وجود آن است که تو داری ای پیکر ملکوتی، در این صورت سزاوار است که هستی ما را در برابر هستیِ تو نیستی به حساب آید.
۴_گر جمله صنمها را صورت به تو مانستی
شاید که مسلمان را قبله صنمی باشد
جمله :همگی.
صنم: بت .صورت چهره ،اندام .مانستی:( از مصدر مانستن) میمانست، شباهت داشت. معنای بیت: اگر چهره اندام همه بتها به تو شباهت داشته باشند، به جاست که مسلمانان بتی را قبله خود کنند.
۵_با آن که اسیران را کشتی و خطا کردی
بر کشته گذر کردن نوع کرمی باشد
نوع کرمی: نوعی بزرگواری ،نوعی لطف. معنای بیت: با آنکه اسیران عشق خود را کشتی چنان آزار دادی که دیگر حتی رمقی برای آنها باقی نمانده است، و با این کار خطا کردی( زیرا اسیر را نباید کشت)اما همین که از کنار کشتههایت میگذری خود نوعی لطف و بزرگی است.
۶_رقص از سر ما بیرون امروز نخواهد شد
کاین مطرب ما یک دم خاموش نمیباشد
رقص: پایکوبی، در اثر شور و وجد مجلس سما. کین: که این.
مطرب خواننده نوازنده.
۷_هر کو به همه عمرش سودای گلی بودست
داند که چرا بلبل دیوانه همیباشد
سودا: عشق. گل: گل سرخ، استعاره از معشوق. معنای بیت: هرکس که در تمام عمر خود یک بار به معشوق گل چهرهای گرفتار شده است میداند که چرا بلبل شوریده و شیداست.
۸_کس بر الم ریشت واقف نشود سعدی
الا به کسی گویی کاو را المی باشد
اَلَم :درد .ریش: زخم. واقف: آگاه .معنای بیت: سعدی ،کسی پی نمیبرد که زخم تو چه دردی دارد مگر اینکه با کسی درد دل کنی که خود او نیز مبتلا به درد باشد.
شرح : محمد علی فروغی حبیب یغمایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
فاطمه زندی در ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۲۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:
#غزل شمارهٔ _۲۰۵
وزن :مفاعیلن مفاعیلن فعولن
(بحر هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
۱_اگر سروی به بالای تو باشد
نه چون بَشْن ِ دلارای تو باشد
به بالای تو: به بلندی قد تو،به قد و قامت تو.
بشن قد و بالا ،قد و قامت. دلارا: آنکه مایه آرامش دل است کنایه از معشوق محبوب
۲_و گر خورشید در مجلس نشیند
نپندارم که همتای تو باشد
خورشید استعاره از چهره درخشان و تابناک معشوق هم هست
۳_و گر دوران زِ سَر گیرند هَیهات
که مولودی به سیمای ِتو باشد
هیهات: چه دور است ،محال است .مولود: نوزاد. سیما:۱_ چهره، روی ۲_نشان علامت معنای بیت: اگر روزگار حیات آدمی بر کره زمین از نو آغاز شود، محال است که در میان همه نسلها نوزادی به زیبارویی تو یافت شود تو در زیبایی نظیر نداری.
۴_که دارد در همه لشکر کمانی
که چون ابروی ِ زیبای تو باشد
چه کس چنین کمانی دارد در میان همهٔ لشکرها
که مثل کمان ابروی تو زیبا و دیدنی باشد
۵_مبادا وَر بود غارت در اسلام
همه شیراز یغمای تو باشد
اسلام: سرزمین اسلام یا امت اسلام .
یغما: در اینجا یعنی غنیمت یا مالی که در جنگ به دست آید. معنای بیت: خدا نکند که غارت در اسلام یا در میان امت اسلام روا دانسته شود، اگر روا باشد همه شیراز غنیمت تو خواهد بود. تو دلهای همه مردم شیراز را ربودیی.
۶_بِرای ِ خود نَشاید در تو پیوست
همیسازیم تا رایِ تو باشد
به رای خود :برای دل خود نشاید (از مصدر شایستن )سزاوار نیست.نباید ،نمیتوان. در تو پیوست: به تو دل بست. همیسازیم :ما سازگاری در پیش میگیریم. تا رای تو باشد: تا نظر و مراد تو حاصل شود.
۷_دو عالم را به یک بار از دلِ تنگ
بُرون کردیم تا جایِ تو باشد
دو عالم: دنیا و آخرت .به یک بار: به یک باره، یک سره.
۸_یک امروزست ما را نقدِ ایّام
مرا کی صبرِ فردای ِتو باشد
نقد ایام تشبیه صریح سرمایه عمر کی چگونه چطور
خوشست اندر سَر ِ دیوانه سودا
به شرطِ آن که سودای تو باشد
دیوانه :مجنون ، عاشق.سودا:جنون ،عشق.
سَر ِ سعدی چو خواهد رفتن از دست
همان بهتر که در پای تو باشد
اگر سعدی می خواهد سرش را از دست بدهد چه بهتر که در راه تو و بخاطر تو باشد.
به شرح : محمد علی فروغی
حبیب یغمایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید ..
فاطمه زندی در ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳:
غزل شماره ۲۰۳ حکیم سخن(طیبات )
وزن :مفاعیلن مفاعیلن فعولن
تو را نادیدن ما غم نباشد
که در خیلَت بِهْ از ما کم نباشد
خیل: ایل ، در اینجا مراد انبوه عاشقان.
معنای بیت:تو اگر ما را نبینی هرگز غمگین نمیشوی، زیرا در لشکر هواخواهانت بهتر از ما کم نیستند.
۲_من از دستِ تو در عالم نَهَم روی
ولیکن چون تو در عالَم نباشد
روی در عالم نهادن :کنایه از آواره شدن، در به در شدن .
معنای بیت :من از دست تو سر به کوه و بیابان میگذارم و در جهان سیر و سفر خواهم کرد، اما افسوس هیچکس در جهان مانند تو نیست.
۳_ عَجب گَر در چمن برپایْ خیزی
که سروِ راست پیشَت خَم نباشد
چمن :در آن زمان محوطهٔ پر گلی است در میان ردیف درختان، گلزار آنچه امروز می نا میم سبزه زار نامیده می شد.
عجیب است اگر تو برخیزی و درخت راست قامت سرو پیش قد و قامت تو خم نشود و سرافکنده نشود.
۴_مبادا در جهان دلتنگ رویی
که رویت بیند و خرم نباشد
دل تنگ رو :کسی که نشانهٔ دلتنگی و غم و غصه از چهره اش پیداست .
نیست باد آن کسی که دلتنگ است و با دیدن روی تو شاد و خرم نشود.
۵_من اول روز دانستم که این عهد
که با من میکنی محکم نباشد
من از همان روز که با من پیمان و عهد بستی میدانستم که به آن وفا نخواهی کرد...
۶_که دانستم که هرگز سازگاری
پَری را با بنی آدم نباشد
پری :جن، استعاره از زن بسیار زیبا.
خصوصیت پری گریزان بودن و از چشم مردم پنهان ماندن است.
معنای بیت :چون میدانستم که هرگز پری و آدمیزاد با یکدیگر سازگار نیستند.
۷_مکن یارا دلم مجروح مگذار
که هیچم در جهان مَرهَم نباشد
محبوبم! دلم را مجروح و زخمی رها نکن که هیچ مرهمی برای زخمهایش در جهان ندارم.
۸_بیا تا جان شیرین در تو ریزم
که بُخل و دوستی با هم نباشد
در تو ریزم :به پایت بریزم، فدای تو کنم .
بخل :خِسّت، تنگ چشمی .دوستی :عاشقی، عشق.
:با هم نباشد:باهم جمع نمی شوند ، ضد یکدیگرند.
۹_نخواهم بی تو یک دم زندگانی
که طیبِ عیش بی همدم نباشد
طیب ِعشق :خوشی زندگی .نباشد ممکن
نیست.
زندگی بی تو را نمی خواهم زیرا زندگی بی تو برایم ممکن نیست.
۱۰_نظر گویند سعدی با که داری
که غم با یار گفتن غم نباشد
با کسی نظر داشتن :به کسی علاقه مند بودن.
به من میگویند: «سعدی! به چه کسی دل بسته یی؟غم دلت را به ما بگو، زیرا ما یاران و دوستان توایم .غمی که بتوان با دوستان در میان گذاشت ، غم نیست.
۱۱_ حدیثِ دوست با دشمن نگویم
که هرگز مُدّعی محرم نباشد
من با دشمنان دربارهی عشقِ دوست سخن نمیگویم، چون هرگز مدعی و لافزنِ عشق بر عشق واقعی محرم نیست.
بشرح محمد علی فروغی حبیب یغمایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید ..
فاطمه زندی در ۹ ماه قبل، شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۱۳ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷۵:
درود
جهان به مجلس مستان بیخرد ماند
که در شکنجه بود هر کسی که هشیارست..
فاطمه زندی در ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۰۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲:
#غزل شمارهٔ_ ۲۰۲
وزن : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن
(هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
۱_جنگ از طرف ِ دوستْ دل آزار نباشد
یاری که تَحَمّل نکند یار نباشد
هرگز از ناسازگاری یار دل گیر و آزرده خاطر نمی شوم
زیرا یاری که تحمل سختی نکند یار نیست.
۲_گر بانگ برآید که سری در قدمی رفت
بسیار مَگویید که بسیار نباشد
بانک برآید: فریادی بلند شود یا به گوش رسد که: بیانی است به معنای که میگوید، مُشعِر بر این که، به این مضمون که.
سری در قدمی رفت: سر عاشق فدای پای معشوق شد، جان عاشقی نثار قدم یاری شد.
بسیار نباشد :موضوع کوچک و پیش پا افتاده یی است، حادثه مهم و عجیبی اتفاق نیفتاده است.
۳_آن بار که گردون نَکَشَد یارِ سبکروح
گر بر دلِ عُشّاق نَهَد بار نباشد
بار: در ( معنای مجازی) غم و اندوه و در اینجا غم عشق. گردون: آسمان. نکشد: تحمل نمیکند. سبک روح: ۱_خوشحال، خندان۲_بی تکلف بی تکبر. معنای بیت: اگر معشوق شاد و خندان بار سنگین غم عشق را که حتی آسمان قادر به تحمل آن نیست بر دل عاشقان بگذارد بار سنگینی نیست و عاشقان باید بتوانند آن را تحمل کنند ). مضمون این بیت گوشه چشمی دارد به آیه امانت اصحاب عارفان امانتی را که آسمانها و زمین و کوهها از تحمل آن سرباز زدند به عشق تفسیر کردند.
۴_تا رنج تَحَمل نَکُنی گنج نَبینی
تا شب نَرَوَد صُبح پَدیدار نباشد
تا رنج و سختی را تحمل نکنی به گنج نخواهید رسید .شب بر زنده داران بسیار سخت می گذرد تا شب سپری نشود صبح از راه نخواهد رسید .
۵_آهنگ ِدراز ِشب ِرنجوری ِ مشتاق
با آن نَتوان گفت که بیدار نباشد
آهنگ دراز شب: شب دراز آهنگ شب طولانی و دیرپای واژه آهنگ در این ترکیب به معنای استمرار و تداوم است رنجوری: دردمندی. معنای بیت: با کسی که به خواب خوش فرو رفته است و رنج شب زنده داری نکشیده است نمیتوان از دیرپای شب دردمندی عاشق سخن.
۶_از دیدهٔ من پُرس که خوابِ شبِ مَستی
چون خاستن و خُفتن ِ بیمار نباشد
خواب شب مستی؛: سعدی این تعبیر را در جای دیگری نیز به کار برده است: (احوال دو چشم من برهم ننهاده/ با تو نتوان گفت به خواب شب مستی )و در هر دو جا به معنای خواب خوش و سنگین است و صد البته کسی که به خواب خوش مستی فرو رفته،معشوق است یا کسی که به درد عشق مبتلا نیست. معنای بیت: آهنگ دراز شب رنجوری مشتاق را )از چشم بیخواب من بپرس( به چشم من نگاه کن تا بدانی که عاشق دردمند ،شب دیر پای جدایی را چگونه سپری میکند ) زیرا تو به خوابی خوش و سنگین فرورفتهای و من دردمند سراسر شب را به بیدارخوابی سپری میکنم و این کجا و آن کجا؟
۷_گر دست به شمشیر بری عشق همان َست
کانجا که ارادت بُوَد اِنکار نباشد
ارادت دوستی: از روی اخلاص مراد عشق ورزیدن پاک بازانه است.
انکار :زشت و ناپسند شمردن رفتار کسی توبیخ معنای بیت: اگر دست به شمشیر ببری تا خونم را بریزی عشق من به تو همچنان به قوت خود باقی خواهد و تغییری نمیکند (هیچ کار تو از نظر من زشت و ناپسند نیست) زیرا جایی که دوستی و سرسپردگی وجود دارد ،توبیخ و سرزنش جایی ندارد.
۸_از من مَشِنو دوستی گُل مَگَر آنگاه
کِم پایْ برهنه خَبَر از خار نباشد
مشنو: در اینجا یعنی نپذیر باور نکن کِم: که ام : که مرا. معنای بیت: اگر ادعا کنم که عاشق گل هستم باور نکن مگر زمانی که با پای برهنه روی خار راه بروم و متوجه درد و سوزش پایم نشوم.
۹_مرغان ِ قفس را اَلَمی باشد و شوقی
کان مرغ نَدانَد که گرفتار نباشد
الم: درد. معنای بیت پرندگان،اسیر قفس،دردی و اشتیاقی دارد که پرنده آزاد هرگز آن را احساس نمیکند و در نمییابد.
۱۰_دل آیِنهٔ صورت ِ غیب است ولیکن
شرط است که بر آیِنه زَنگار نباشد
صورت غیب: چهره عالم غیب.
زنگار در قدیم آیینه ها را از فلزهایی مانند آهن و روی میساختند و برای آنکه زنگ نزنند مرتب آن را صیقل میزدند و پاک میکردند .معنای مجازی واژه زنگار کدورت و تیرگی است و مراد از آن در ای۹نجا هوای نفس است.
معنای بیت: دل آینه غیب نماست چهره عالم غیب را در آینه دل میتوان دید اما به این شرط که زنگار هوای نفس آن را تیره نکرده باشد.
۱۱_سعدی حَیَوان را که سَر از خواب گران شد
در بَند ِ نسیم ِ خوش ِ اسْحار نباشد
سر از خواب گران شد: سرش در اثر خواب و آلودگی سنگین شد و پایین افتاد و به خواب رفت. اسحار: جمع سحر.
۱۲_آن را که بَصارَت نَبُود یوسف ِ صِدّیق
جایی بِفُروشد که خریدار نباشد
بَصارت: بصیرت بینایی. یوسف صدیق: یوسف پسر یعقوب از انبیای بنی اسرائیل که برادرانش از فرط حسد او را در چاه انداختند و کاروانی او را یافت و به عنوان بنده در مصر به بهای بسیار ناچیز فروختند لقب «صدیق»(بسیار راستگو) حضرت یوسف به تعبیر خواب و بیان حقیقت مشهور است دل نیز در صورت پاک بودن از عالم غیب خبر می دهد.
شرح : محمدعلی فروغی
حبیب یغمایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
فاطمه زندی در ۹ ماه قبل، جمعه ۲۳ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱:
#غزل شمارهٔ_۲۰۱
وزن : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن
(بحر هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف )
۱_آن بِهْ که نظَر باشد و گُفتار نباشد
تا مدعی اَنْدر پَسِ دیوار نباشد
مدعی: در اینجا بیشتر یادآور« رقیب یا نگهبان معشوق» است. معنای بیت :بهتر است که فرصت هم نشینی با معشوق به نگاه و سکوت برگزار شود تا مدعی از پشت دیوار نتواند به گفت گوی عاشق و معشوق گوش دهد ( گفت گوی عاشق و معشوق بهتر است با زبان نگاه باشد).
۲_آن بر سَرِ گنج است که چون نُقطه به کُنجی
بِنْشینَد و سَرگشته چو پَرگار نباشد
بر سر گنج بودن: بر سر گنج نشستن، به کنایه یعنی «به مراد و مقصود خود رسیدن» نقطه: در اینجا «مرکز دایره» سرگشته سرگردان. معنای تحت الفظی این واژه یعنی «کسی که سرش گردان است» نیز مورد توجه است. پرگار: ابزار هندسی برای کشیدن دایره پرگار دو سر دارد: یک سر آن (پایش) ثابت است و مرکز دایره را تشکیل میدهد و سر دیگرش گردان است ،پس پرگار «سرگشته» است. معنای بیت: کسی به گنج مراد و مقصود خود رسیده است که مانند مرکز دایره در گوشهای آرام بنشیند و مانند پرگار، سرگشته و سرگردان به هر سو ندود.
۳_ای دوست بَرآوَر دَری از خَلْق به رویَم
تا هیچ کَسَم واقِف ِ اسرار نباشد
برآورد: در اینجا یعنی ببند. خلق :مردم .واقف: آگاه ،مطلع. معنای بیت: ای یار در به روی من
ببند و هیچ کس را به نزد من راه نده تا کسی از اسرار من آگاه نشود.
۴_میْ خواهم و مَعشوق و زمینی و زمانیّ
کاو باشد و من باشم و اغیار نباشد
زمانی: مهلتی، فرصتی .
اغیار: بیگانه، نامحرم جمع غیر است، اما در زبان فارسی به صورت مفرد نیز به کار میرود.
۵_پَنْدَم مَدِه ای دوست که دیوانهٔ سَرمَست
هرگز به سُخَن عاقل و هُشیار نباشد:نشود.
دیوانهٔ سرمست :عاشق شیدا . نباشد نشود
۶_با صاحبِ شمشیر مَبادَت سر و کاری
اِلاّ به سَرِ خویشتَنَت کار نباشد
صاحب شمشیر در اینجا مراد «معشوق» است و بنابراین، شمشیر استعاره از غمزه و ناز و کرشمهٔ او خواهد بود. معنای بیت: مبادا با کسی که شمشیر دارد سر و کار پیدا کنی ،مگر آنکه به جان خود علاقه مند نباشی( اگر به معشوق دل میبندی باید دست از جان بشویی).
۷_سَهل است به خونِ من اگر دست بَرآری
جان دادنِ در پای تو دشوار نباشد
سهل است: آسان است، اهمیتی ندارد. دست برآوردن: بلند کردن دست به قصد انجام کاری) «به خون من اگر دست براری» اگر دستت را به قصد کشتن و ریختن خون من بلند کنی.
۸_ماهَت نَتَوان خوانْد بدین صورت و گُفتار
مَه را لب و دندان ِشِکَربار نباشد
صورت :شکل و شمایل، چهره ،اندام .شکربار: (شکر بارنده) شکرریز، بسیار شیرین.
۹_وان سرو که گویند به بالایِ تو باشد
هرگز به چُنین قامَت و رفتار نباشد
رفتار: راه رفتن، طرز راه رفتن.
۱۰_ما توبه شِکَستیم که در مَذهبِ عُشّاق
صوفی نَپَسندَنْد که خَمّار نباشد
صوفی:پیرو طریقتِ تصوف.این واژه از ریشهٔ صوف(=پشم)است. اما برای آن ریشههای متعدد برشمردهاند خمار؛ می فروش این واژه به معنای باده نوش نیامده هرچند متن چنین توهمی را پدید میآورد .(در عرفان) پیر کامل مرشد واصل. معنای بیت: ما توبهیی را که از روی زهد و پرهیزگاری کرده بودیم شکستیم زیرا در دین عاشقان صوفی را میپذیرند که می فروش باشد. صوفی البته زاهد و عابد است. اما صوفی خمار( گذشته از معنای عرفانی) دست کم باید م
مَشربی ملامتی و قلندر روا داشته باشد و در بند نام و ننگ نباشد.
۱۱_هر پایْ که در خانه فرو رفت به گنجی
دیگر همه عُمرَش سَر بازار نباشد
فرو رفتن پای به گنج: به کنایه یعنی گنج پیدا کردن «گنج» در معنای مجازی به مراد و مطلوب اطلاق شده است .و در ادبیات عرفانی به مقام عبودیت یا مقاموصول و فنا اشاره دارد معنای بیت: هر کس که در کنج خانه و گوشهٔ خلوت خویش گنج پیدا کند دیگر تا زنده است قصد رفتن به بازار نمیکند .کسانی که در کوچه و بازار به خودنمایی و زهد فروشی میپردازند، در سیل و در سیر و سلوک خویش به جایی نرسیدهاند و اگر ادعای وصول به حق میکنند دروغگویانی بیش نیستند.
۱۲_عطّار که در عینِ گلاب است عَجَب نیست
گَر وَقتِ بهارش سَر ِگُلزار نباشد
در عین چیزی بودن: غرق بودن در چیزی به حد کمال برخورد بودن از چیزی معنای بیت:
عطر فروش که غرق در گلاب و عطرهای گوناگون است اگر در فصل بهار میلی به گردش در باغ و گلستان نداشته باشد، عجیب نیست.
۱۳_مردم همه دانَنْد که در نامهٔ سعدی
مشکی ست که در کلبه ی عطار نباشد
نامه :کتاب، ودر اینجا یعنی دفتر شعراست.
مشک :مادهٔ معطری که از ناف آهوی ختایی به دست می آید. کلبهٔ عطار :دکان عطر فروشی .
۱۴_جان در سَر ِکار تو کُند سعدی و غَم نیست
کان یار نباشد که وَفادار نباشد
معنای بیت:سعدی جان خود را در راه تو فدا می کند و
باکس نیست ، زیرایاری که وفا دار نباشد یار نیست.
شرح: محمد علی فروغی حبیب یغمایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید ..
فاطمه زندی در ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰:
#غزل شمارهٔ _ ۲۰۰
وزن : فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن
(رمل مثمن مشکول مشکول)
۱_ چه کسی؟ که هیچ کس را به تو بَر نظر نباشد
که نه در تو بازمانَد مگرش بَصَر نباشدچه کسی: چه کسی هستی؟ کیستی؟ «ی »در اینجا شناسه است .«ز ماندن در اینجا به معنای از حرکت باز ایستادن »است و به این اعتبار «در» به معنای پیش ،نزد یا« به سبب »خواهد بود. میتوان «بازماندن »را به معنای«فرو ماندنو حیران شدن»نیز گرفت. چشم بصر، چشم ، چشم بصیرت .معنای بیت :تو کیستی که هر کس گذرش به تو بیفتد (با دیدن جمالت) از حرکت باز میایستد و پیش تو میخکوب میشود، مگر اینکه چشم بصیرت نداشته باشد در این صورت به سادگی از کنار تو خواهد گذشت).
۲_ نه طریقِ دوستانست و نه شرطِ مهربانیکه ز دوستی بمیریم و تو را خبر نباشد
نه طریق دوستان است: این راه رسم را دوستی نیست، ز دوستی بمیریم: از شدت مهر و محبت بمیریم.
۳_مَکُن! اَر چه میتوانی که ز خدمتم برانی
نزنند سائلی را که دَری دگر نباشد
سایل: نیازمند .معنای بیت: اگرچه میتوانی مرا از حضور خود طرد کنی، اما چنین کاری نکن، وقتی تنها یک در برای گدایی وجود داشته باشد و گدا نتواند به در دیگری روی آورد ،نباید او را طرد کرد.
۴_ به رَهَت نشسته بودم که نظر کنی به حالم
نَکُنی، که چشمِ مستت، ز خُمار، بَرنباشد
چشم مست :چشم خمار، بر نباشد: باز نیست. «بر» در اینجا به معنای« باز و بالا» است.
۵_ همه شب در این حدیثم که خُنُک تَنی که دارد
مُژهای به خواب و بختی که به خواب دَرنباشد
همه شب: سراسر شب .همه شب در این حدیثم: تمام شب با خود میگویم. خنک تنی: خوشا به حال کسی .مژه :در اینجا مراد« چشم» است .به خواب در نباشد:در خواب نباشد «بختی که به خواب در نباشد یعنی بخت بیدار و مساعد.
۶_ چه خوشست مرغِ وحشی که جفایِ کَس نبیند
من و مرغِ خانگی را بکُشند و پَر نباشدجفا :بی مهری معنای بیت:خوشا به حال پرنده وحشی که قدرت پرواز دارد و از هیچ کس بیمهری و آزار نمیبیند( بیمهری و آزار کسی را تحمل نمیکند)، من و مرغ خانگی را با این که میکشند ،قدرت پرواز نداریم.
۷_ نه من آن گناه دارم که بترسم از عُقوبَت
نظری که سَر نبازی، ز سَرِ نظر نباشد
نظر:۱_نگاه۲_ نظر در زبان عرفان به دیدن و احساسی لطیف و معنوی اطلاق میشود که به وسیله آن میتوان حقیقت را دریافت. در واقع «نظر» چشم حقیقت بین باطنی ست. پس اهل نظر یا صاحب نظر کسی است که بینش درست و دقیق و ذوق زیبایی شناس دارد. معنای بیت:من گناهی نکردهام که از مجازات آن بترسم نظربازی و نگاهی که در راه آن از جان خود نگذری از روی صاحب نظری نیست و ارزشی ندارد
۸_ قَمَری که دوست داری، همه روز دل بر آن نِهْ!
که شَبیت خون بریزد که در او قمر نباشد
قمر ماه:ماه، استعاره از «معشوق زیبارو » دل بر( چیزی )نهادن: به کنایه یعنی« پذیرفتن ،تن در دادن، آمادهٖ( چیزی) نهادن معنای بیت: اگر ماه رویی را دوست داری همواره باید آماده آن باشی که در شبی تاریک و بی مهتاب(در شب تاریک جدایی )خونت را بریزد.
۹_چه وجودِ نقشِ دیوار و چه آدمی که با او
سخنی ز عشق گویند و در او اَثَر نباشد
چه... و چه:( بر یکسانی و برابری دلالت دارد) نقش: دیوارکنایه از« انسان یا چیز بیروح و فاقد جاذبه» معنای بیت :آدمی که وقتی با او از عشق سخن میگویند تحت تاثیر قرار نگیرد، با نقش دیوار فرقی ندارد.
۱۰_ شب و روز رفت باید قَدَمِ رَوَندگان را
چو به مَأمَنی رَسیدی، دگرت سفر نباشد
روندگان :۱_مسافران ۲_ رهروان، سالکان راه حق. مأمن جای امن. پناهگاه مراد «مقام رضا» است که بعد از مقام توکل و بالاترین و آخرین مرحله سلوک است.«رضا »به معنای تسلیم شدن سالک در برابر ناملایمات و سختیها بدون هیچ گونه ناخشنودی قلبی ست سفر: رفتن از شهری یا جایی به شهری یا جایی دیگر سفر در عرفان عبارت است از« توجه دل به حق» معنای بیت: همان گونه که پای مسافران (از بیم راهزنان و دزدان) باید شب و روز در حرکت باشد تا به جای امن برسند و از سفر بیاسایند. سالکان راه عشق از (بیم وسوسههای نفس) باید شب و روز در حرکت باشند تا به مقام رضا برسند، از آن پس دیگر و از سفر می آسایند . از این پس دیگر به تعبیر عطار در منطق الطیر،« روش»(= رفتن ،سفر، سلوک) در کار نخواهد بود، آنچه هست« کشش» است: «هفتمین وادی فقر است و فنا/ بعد از این روی روش نبود تو را
در کشش افتی روش گم گرددت /گر بود یک قطره قٔلزوم گرددت».
۱۱_ عَجَبست پیشِ بعضی که تَر است شعرِ #سعدی
ورقِ درختِ طوبیٰست چگونه تَر نباشدتر ۱_ به عنوان صفت شعر روان آبدار لطیف تازه در مقابل خشک) سبز
: طوبی:به روایت اسلام طوبی درختی است در بهشت که خدا آن را دست قدرت خویش کاشته است که در هر نقطه ٔ بهشت شاخه بی از آن هست.گفته اند میوۀ این درخت حامهً بهشتیان است ..شرح :محمد علی فروغی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
فاطمه زندی در ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۰۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۷:
(خُ طُ) [ع.] (اِ.) جِ خطوه، گام ها، قدم ها.
فاطمه زندی در ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۴۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸:
وزن :مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن
(مضارع مثمن اخرب )
۱_ با کاروانِ مِصری، چندین شِکَر نباشد
در لُعبتانِ چینی، زین خوبتر نباشد
کاروان مصری :در اینجا مراد کاروانی ست که بارش« شکر مرغوب معروف بود .لُعبت: محبوب زیبا روی. این واژه در اصل به معنای «عروسک» است .
لبنان چینی :زیبارویان اهل چین معنای بیت: حتی کاروانی که بار شکر از مصر می آورد ، این همه شکر( و شیرینی که در وجود یار من است )ندارد ،و در زیبارویان چینی زیباتر از او پیدا نمی شود.
۲_ این دلبری و شوخی از سرو و گُل نیاید
وین شاهدیٌ و شَنگی در ماه و خَور نباشد
شوخی: ناز و دلربائی عشوه گری، نیاید :بر نمی آید .شاهدی: زیبایی دلبری . شنگی ، سرزندگی خور« خَر »تلفظ می شود)خورشید معنای بیت: درخت سرو با وجود آن قامت زیبا و گل سرخ با آن همه طراوت ،در دلربائی و طنازی به پای معشوق من (و یا به طور کلی زیبارویان خوش قد و بالا) نمی رسند، و حتی ما و خورشید هم زیبایی و سرزندگی او را ندارند
۳_گفتم به شیرمردی، چشم از نظر بدوزم
با تیرِ چشمِ خوبان، تقوا سپر نباشد
شیر مرد :شجاع «شیرمردی »در اینجا بار خاصی دارد که باید به آن توجه داشت «شیرمرد »البته کنایه از «دلیر و شجاع» است اما در اصطلاح عرفا به کسی گفته می شود که سرد و گرمه و مجاهدات را کشیده و تلخ و تُرش ریاضات را چشیده و از حظ نفس فارغ شده باشد و به طور کلی کنایه از سالکان راه حق است. بنابراین به شیر مردی در اینجا یعنی به یاری و مجاهدت و ریاضت آمدن واژه «تقوا» در مصرع دوم قرینه ای است بر همین معنا
۴_ ما را نظر به خیرست از حُسنِ ماهرویان
هر کو به شَر کند میل، او خود بشر نباشد
ما را نظر به خیر است :مانیت داریم . به شر با رسم الخط با «بَشَر» جناس ناقص دارد شرق نیز با بَشَر جناس زاید تشکیل میدهد خود برای تاکید آمده است به معنای اصلاً اساساً معنای بیت ما وقتی به زیبایی ماهرویان نظر میکنیم جز نیت خیر در سر نداریم کسی که نیت ناپاکی در سر داشته باشد و به بدی و پلیدی به گراید اصلاً انسان نیست (حساب نظر بازی چنین کسی را از حساب نظربازیِ ما جدا کنید
۵_ هر آدمی که بینی از سِرّ عشق خالی
در پایهی جَمادست، او جانور نباشد
سِر: راز سر اصطلاحات عرفانی چنین تعریف کردند لطیفه یی که آن را در دل به ودیعه نهاده اند همان گونه که روح را در بدن به ودیعه نهاده اند محل مشاهده است همانگونه که
که روح محل محبت است و دل محل معرفت «سٌر»بر آنچه خدا پنهان داشته و کسی را بر آن وقوف نیست نیز اطلاق شده است. در پایه جَماد در مرتبه موجودات بی جان .
جانور: جاندار، انسان
معنای بیت:هر کسی را که از سِر عشق تو تهی یافتی بدان که در مرتبه جمادات است و هنوز به عالمِ حیوانی نرسیده است (چه رسد به عالم انسانی).
۶_ اِلّا گذر نباشد پیشِ تو اهلِ دل را
وَر نه به هیچ تدبیر، از تو گذر نباشد
اهل دل صاحب دل اهل ذوق و معرفت معنای بیت :مگر اینکه گذر اهل دل به تو نیفتد (چشم شان به جمال تو روشن نشود) و گرنه وقتی تو را ببینند دیگر به هیچ تدبیر و حیله نمی توانند از تو بگذرند و چشم از تو بپوشند عشق مرا را در جایی نگه داشت که توی ایستاده یی ،دیگر نرم راه پس دارم نه راه پیش
۷_ هوشم نماند با کس، اندیشهام تویی بس
جایی که حیرت آمد، سَمع و بَصَر نباشد
هوشم نماند باکس: برای من هوش و حواسی نمانده است که آن را در برخورد با دیگران به کار گیرم، به کسی توجهی ندارم .
حیرت: و سرگردانی.
در عرفان آنچه دل عارفان را به هنگام تعامل و حضور قلب و تفکر ، تسخیر کند و مار تأمل و تفکر شود
سمع و بصر :گوش و چشم
نباشد :از میان می رود ،در اینجایعنی «از کار می »افتد معنای بیت: چنان هوش و حواسم را به خود مشغول کرده یی که دیگر به کسی توجهی ندارم ،و فکر و ذکر من تنها تویی و بس، وقتی بنده دستخوش حیرت شود چشم و گوش از کار می افتد.
۸_ بر عندلیبِ عاشق، گر بشکنی قفس را
از ذوقِ اندرونش، پَروایِ دَر نباشد
عندلیب: بلبل
ذوق: شادی و خوشی اَندرونَش :دلش
پروا: توجه، اعتنا
معنای بیت: اگر در قفس ای را که بلبل عاشق در آن زندانی است بشکنی ،پَر نخواهد کشید زیرا به ذوق عشق در دل او چنان غوغایی به پا کرده است که هیچ توجهی به در ندارد
۹_ تو مَستِ خواب نوشین، تا بامداد و بر من
شبها رَوَد که گویی، هرگز سحر نباشد
نوشین شیرین لذت بخش زود میگذره زود میگذرد
نوشین :لذت بخش
۱۰_دل میبَـرَد به دَعوی، فریادِ شوقِ سعدی
اِلّا بَهیمهای را، کَز دل خبر نباشد
دعوی ادعا در اینجا مراد ادعای عاشق است و هیمه چهارپا معنای بیت: اگر سعدی از سرِ اشتیاق و عاشقی فریاد می زند در مقام اثبات این ادعا دل میبرد و همه را مسحور شعر خود می کند، مگر چارپایی را که دل ندارد تنها چنین کسی تحت تاثیر شعر سعدی قرار نمی گیرد
۱۱_ تا آتشی نباشد، دَر خَرمَنی نگیرد
طاماتِ مدّعی را، چندین اثر نباشد
نگیرد :شعله ور نمی شود.
طامات: لاف گزاف و خود نمایی و ادعای بزرگ .
مدٌعی: شارلاتان.
معنای بیت :تا آتشی در گذر نباشد ، خرمنی نمی سوزد . اگر آتش عشق در وجود من شلعه ور نباشد ،نمی توانم خرمن وجود دیگران را با سخن خود بسوزانم و آنها را تحت تاثیر قرار دهم،شیٌادی کن بویی از عشق نبرده است هر قدر هو که لاف و گزاف بگوید و ادٌعاهای بزرگ داشته باشد ، سخنش این همه تاثیر ندارد .
بشرح محمد علی فروغی حبیب یغمایی
فاطمه زندی در ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۶ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷:
غزل شمارهی ۱۹۷سعدی
۱_نظرِ خُدایْبینان، طَلَبِ هوا نباشد
سفرِ نیازمندان، قَـدَمِ خطا نباشد
نظر:نظر بازی، نگاه کردن به چهرهٔ زیبا رویان.
خدای بینان:کسانی که در اعمال و رفتار خود خدا را در نظر دارند
هوا:هوس.سفر :سفر رفتن از شهری به شهر دیگر.سفر در عرفان عبارت است از توجه دل به حق .
نیازمندان :تهیدستان . قدم خطا برداشتن :قدم برداشتن در راه نادرست.
معنای بیت :نظر بازی خدا بینان به قصد هوسبازی نیست، همان گونه که وقتی نیازمندان راه سفر در پیش می گیرند ، قدم در راهی نادرست نگذاشته اند(عارفان حق بین از روی نیاز نظر بازی می کنند).
۲_ همه وقت، عارفان را، نظر است و عامیان را
نظری مُعاف دارند و دُوُم رَوا نباشد
عارف :در لغت به معنای «دانا و شناسنده »است ،در تصوف به کسی اطلاق می شود که خدا او را به مرتبهٔ شهود ذات و اسمأ و صفات خود رسانده باشد و این مقام از طریق حال و مکاشفه بر او ظاهر شده باشد ، نه به مجرد علم و معرفت نظری.
نظر :نگاه کردن. در عرفان به معنای دید و احساس لطیف و معنوی است که به وسیلهٔ آن می توان حقیقت را درک کرد .«نظر آن چشم حقیقت بین و زیبایی شناسی است که در باطن انسان باز می شود و به وسیلهٔ آن می توان حق را دریافت.
عامیانه :عوام ، مردم نادان
نظری :با یک بار نگاه کردن .
معاف داشتن :مجاز دانستن.معنای بیت :
برای عارفان نظر همیشه مجاز است ، اما برای عوام نگاه کردن فقط یک بار مجاز است و نگاه دوم مجاز نیست. در این بیت با دو معنای «نظر»بازی شده است . و همچنین نظر دوم به حکم شرعی نگاه کردن اشاره دارد که وقتی مردی بخواهد با زنی ازدواج کند، می تواند یک بار به او نگاه کند. گفته اند :یک نظر حلال است.
۳_به نسیم صُبح باید که نَباتِ زنده باشی
نه جَمادِ مُرده کآن را خبر از صبا نباشد
نبات:گیاه . جماد :موجود بی جان و بی حرکت
معنای بیت :وقتی نسیم صبا به هنگام بامداد می وزد (اگر می خواهی فیضی ببری ،باید مانند گیاه زنده بیدار و هوشیار باشی (تا همچون گل شکفته شوی )نه مانند جسمی بی جان و بی حرکت که از آمدن و رفتن صبا خبر دار نمی شود .
۴_ اگرت سعادتی هست که زنده دل بمیری
به حَیاتی اوفتادی که دگر فَنا نباشد
زنده دل :مسرور ،شیفتهٔ عشق. معنای بیت:اگر سعادت آن را داشته باشی که با دلی شاد و عاشق از دنیا بروی ،به حیاتی می رسی که دیگر مرگ و نیستی به آن راه ندارد.
۵_به کسی نگر که ظلمت بزُودایَد از وجودت
نه کسی نعوذُ بِاللٌَهْ که دَر و صفا نباشد
معنای بیت:در هنگام نظربازی به چهرهٔ زیبا رویی نگاه کن که پاکی و روشنایی از چهره اش می بارد و نگاه به چهرهٔ او می تواند تاریکی را از وجود تو پاک کند نه به چهرهٔ کسی که _پناه بر خدا نور و روشنایی در وجودش ندارد
۶_تو خود از کدام شهری که زِ دوستان نَپُرسی
مَگَر انٔدران وَلایَت که تویی وَفا نباشد
نپرسی:احوال پرسی نمی کنی
ولایت:شهر ،سرزمین
۷_اگر اهل معرفت را چو نِی استخوان بِسُنبی
چو دَفَش به هیچ سختی خَبَر از قفا نباشد
معرفت :دل آگاه .بِسُنبی :سوراخ کنی
قفا :پشت گردن پس کردنی، در اینجا مراد ضربه یی است که به دف نواخته می شود .
معنای بیت :اگر استخوان اهل معرفت را مانند نی سوراخ کنی (خم به ابرو نمی آورد )زیرا مانند دف از درد و رنج ضربه ها یی که بر پشت آن می نوازند بی خبر است.
۸_اَگَرَم تو خون بریزی به قیامَتَت نگیرم
که میانِ دوستان این همه ماجَرا نباشد
اگرم:ضمیر «م»متعلق به خون است. اگر تو خونم بریزی.
به قیامتت نگیرم : در روز قیامت دامنت را نمی گیرم و از تو شکایت نمی کنم ماجرا :در لغت به معنای آن که اتفاق افتاده است ماوقَع. اینجا ماجرا به معنای رنجش به کار رفته و بنابراین کاربرد آن در اینجا متاثر از اصطلاح صوفیانه« ماجرا گفتن» است که یکی از آداب صوفیان بود هرگاه میان دو صوفی یا دو درویش متعلق به یک خانقاه رنجشی پیش می آمد ،همهٔ صوفیان در حضور پیر جمع میشدند و در را می بستند آنگاه دو طرف ماجرا به زبان نرم به گلایه و بازخواست از یکدیگر می پرداختند و شخصی که جرم بر او ثابت می شد به نشانه پذیرفتن خطای خود برهنه می شد، یعنی خرقه را از سر بیرون می آورد و آن را در میان جمع می انداخت و به عذرخواهی و استغفار غرامت در قدمگاه (کفش کن) می ایستاد مراد این است که اگر معشوقه خون عاشق را بریزد و او را بکشد اتفاق مهمی نیفتاده است تا سبب رنجش و شکایت عاشق باشد.
۹_ نه حَریفِ مهربانست حریفِ سُستپیمان
که به روزِ تیرباران، سِپَرِ بلا نباشد
حریف یار سست پیمان کسی که به پیمان خود پای بند نیست و به آسانی آن را زیر پا می گذارد ،
تیر باران :باران تیر ،بارش تیر به فراوانی از هرسو
در اینجا کنایه از سرزنش ها یا آزارهای بسیار است .سپر بلا شدن :به کنایه یعنی خطر بلا را با آغوش باز پذیرفتن.و به جان خریدن
۱۰. تو در آینه نِگَه کُن که چه دلبری! ولیکن
تو که خویشتن ببینی، نظرت به ما نباشد
چه دلبری :چقدر دلربا هستی،« ی» شناسه است. معنای بیت: برای آنکه بدانی چقدر زیبا و دلرباعی، خود را در آینه تماشا کن، اما اگر تو خود را ببینی چنان دلباخته و فریفتهٔ خود خواهی شد که دیگر هیچ اعتنایی به ما نخواهی کرد.
۱۱. تو گمان مَبَر که #سعدی ز جَفا مَلول گردد
که گَرَش تو بیجنایت بکُشی جفا نباشد
جفا بی مهری بی وفایی ملول :خسته، بیزار جنایت: جرم گناه. معنای بیت: تصور نکن که سعدی از دست بیمهری و آزار تو به تنگ می آید و از تو بیزار می شود زیرا حتی اگر تو او را بی گناه هم بکشی، ازنظر تو بی مهری و آزار به حساب نمی آید.
۱۲. دِگَری همین حکایت بکُنَد که من، ولیکن
چو مُعامِلَت ندارد سخن آشنا نباشد
معاملت داشتن: سر و کار داشتن، علاقه داشتن معاملت به معنای معامله و داد و ستد، و نیز رفتار است .اما سعدی آن را در اینجا و نیز در باب پنجم گلستان حکایت پنجم به معنای نزدیک و نظر بازی به کار برده است آشنا در اینجا کم و بیش به معنای دلنشین گیرا «موثر »و از این قبیل است معنای بیت: دیگری از (شاعران دیگر )نیز همین داستان را که من می گویم میگویند( آنان نیز سخن از عشق به میان میآورند) اما چون دلبستگی و تعلق خاطری به معشوقی ندارند، سخن سخن شان به دل نمی نشیند.
#بشرح #محمد علی# فروغی# حبیب# یغمایی
فاطمه زندی در ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶:
غزل شماره ۱۹۶
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
۱_سر جانان ندارد هر که او را خوف جان باشد
به جان گر صحبت جانان برآید رایگان باشد
[خوف : بیم و ترس / صحبت : مصاحبت د همنشینی /جانان : معشوق و محبوب همچون جان عزیز/ کنایه : سرچیزی داشتن ( قصد و توجه به امری داشتن ) /جناس زاید : جان ، جانان ]
معنی بیت : آن کس که از،جان خویش بیم دارد ، نمی تواند اندیشه ی محبوب را در سر بپروراند ، زیرا اگر هم صحبتی با جانان در ازای جان باشد ، باز ارزان است.
۲_مغیلان چیست تا حاجی عنان از کعبه برپیچد؟
خسک در راه مشتاقان بساط پرنیان باشد
مغیلان . [ م ُ غ َ / م ُ ] (اِ) نام درختی است خاردار و به عربی آن را ام غیلان خوانند. (برهان ). درخت کیکر و ببول . (الفاظ الادویه ). درخت ببول که به هندی کیکر نیز گویند. در اصل ام غیلان بود که معنی آن مادر دیوان است چه ام به معنی مادر و غیلان جمع غول و لفظ «ام » مجازاً برای مقارنت و مجاورت می آید... پس لفظ مغیلان مفرد است و جمع مغیل نیست ، چنانکه بعضی گمان برند... (غیاث ) (آنندراج ). مأخوذ از تازی ، درختی خاردار که در مصر و عربستان فراوان و شبیه به درخت اقاقیا، ولی غیر از آن است و به تازی ام غیلان نامند. (ناظم الاطباء). طَلح . سَمُر. درخت صمغ، و بار او را ظفرةالعجوز نامند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
مغیلان زار ؛ آنجا که مغیلان بسیار روید.
- || مغیلان گاه . (ناظم الاطباء). رجوع به ترکیب بعد شود.
- مغیلان گاه ؛ به معنی مغیلان باستان است که کنایه از دنیا باشد. (برهان ) (از آنندراج ). دنیا و روزگار. مغیلان زار. (ناظم الاطباء).
خاری باشد به غایت سرتیز و در بیابان مکه روید. (صحاح الفرس ). خار شتر. عدس تلخه . (فرهنگ فارسی معین ).
خسک : مصغر خس یعنی خار کوچک ، خارهای سه گوشه /مشتاقان: عاشقان ، شیفتگان / بساط : فرش و گستردگی/پرنیان : پارچه ی حریر منقش /کنایه : عنان بر پیچیدن ( روی تافتن و روی بر گردانیدن )]
معنی بیت خار مغیلان چیست ؟ تا حاجی به خاطر مزاحمت آن روی از کعبه بر تابد ؟ آری خارهای آهنین در زیر پای مشتاقان همانند فرش حریر نرم می،نماید .۳ _ ندارد با تو بازاری مگر شوریده اسراری
که مهرش در میان جان و مهرش بر دهان باشد
[مهر : محبت و عشق /کنایه : بازار داشتن ( سر و کار داشتن ) شوریده اسرار ( عاشقی که اسرار وروزهای عشق او بر ملا و آشکار شده است .مهر بر دهان بودن ( خاموش،بودن ) /جناس ناقص :مهر ، مهر /جناس لاحق : در ، بر / جناس مطرف : با ، بر / تشطیر : بازاری ، اسراری
معنی بیت : کسی جز عاشق شوریده ای که رازش بر ملا گشته است و محبت معشوق در جانش جای دارد و در عین حال لب از سخن بر دوخته ، با تو سر و کاری ندارد.
۴_پری رویا چرا پنهان شوی از مردم چشمم
پری را خاصیت آنست کز مردم نهان باشد
[مردم چشم : مردمک چشم /کنایه : پری روی ( زیبا رو )/ جناس زاید ناقص : پنهان ،نهان /ایهام تناسب : بین "مردم " ( اول ) در معنی " جمعیت " که در اینجا مراد نیست با " مردم " ( دوم )
معنی بیت : ای پری چهره ، چرا خود را از،مردمک چشمم پنهان می داری؟آری ، خاصیت پری آن ست که خود را از دید مردم پنهان می سازد.
۵_نخواهم رفتن از دنیا مگر در پای دیوارت
که تا در وقت جان دادن سرم بر آستان باشد
[آستان: درگاه و پیشگاه /پای دیوار : پایین دیوار /ایهام تناسب : بین " پا " در معنی " عضو بدن " که در اینجا مراد نیست با " سر "
معنی بیت : من فقط در کنار دیوار تو از،دنیا خواهم رفت تا در لحظه ی جان دادن سرم بر درگاه تو باشد .
۶_گر از رای تو برگردم بخیل و ناجوانمردم
روان از من تمنا کن که فرمانت روان باشد
رای : میل و خواست ، آرزو /بخیل : پست و فرو مایه /روان ( اول ) جان . /تشطیر : برگردم ، ناجوانمردم / جناس تام : بین دو روان .]
معنی بیت : اگر از رای و نظر تو بر گردم ،از راد مردی به دور و فرو مایه ام .تو از،من جان بخواه تا دریابی که فرمانت جاری است و من جان ، تسلیم تو خواهم کرد .
۷_به دریای غمت غرقم گریزان از همه خلقم
گریزد دشمن از دشمن که تیرش در کمان باشد
[تشبیه : غم به دریا ( اضافه تشبیهی ) /تشطیر : غرقم ، خلقم
معنی بیت : غرقه ی بحر اندوه توام و از،مردم گریزانم ، همان طور که دشمن از،دشمنی که تیر در چله کمان نهاده و آماده ی تیر اندازی است ، می گریزد
۸_خلایق در تو حیرانند و جای حیرتست الحق
که مه را بر زمین بینند و مه بر آسمان باشد
[خلایق: جمع خلیقه ، مردم / الحق : به راستی /تشبیه : محبوب به ماه و برتری او بر ماه ]
معنی بیت : مردم از تو در حیرت به سر می برند و حقیقتا جای آن است مه متحیر باشند ، زیرا آنان ماه را که باید در آسمان باشد ، در زمین می ببینند
۹ _میانت را و مویت را اگر صد ره بپیمایی
میانت کمتر از مویی و مویت تا میان باشد
[میان : کمر /صدره : صد بار و مرتبه /آرایه ی تکرار : میان ، مو /قلب مطلب : با جا به جایی "میان " و " مو " دو مضمون پدید آورده است.: باریکی میان و بلندی گیسوان. ]
معنی بیت : اگر صد بار کمرت را با موی خود مقایسه کنی ، کمرت از،مویت باریکتر است و گیسوان بلندت تا میانت کشیده شده است.
۱۰ _به شمشیر از تو نتوانم که روی دل بگردانم
و گر میلم کشی در چشم میلم همچنان باشد
استعاره مکنیه: روی دل / کنایه: میل در چشم کشیدن( کور کردن ) /جناس ناقص : میل ، میل]
معنی بیت :نمیتوانم از نهیب شمشیر آخته ات دلم را وا دارم که روی از،تو بر گرداند ،اگر میل بر چشم کشی و مرا کور کنی ، میل و آرزویم همچنان باقی است
۱۱_چو فرهاد از جهان بیرون به تلخی میرود سعدی
ولیکن شور شیرینش بماند تا جهان باشد
شور : غوغا و هیاهو /
"فرهاد" ردپای محوگونه ای در برخی متون بر جای مانده است وجایگاه تاریخی او لغزان وقابل تردید می نماید . شیرین در داستان نظامی ، شخصیتی آرمانی دارد که با روایت های تاریخی نزدیک به روزگار نظامی چندان همسو نیست. با نگاهی دقیق به خسرو و شیرین می توان دریافت که نظامی شیرین را عامدانه تطهیر می کند و با این روش الگویی از معشوق آرمانی به دست می دهد. بن مایه عامیانه داستان به ما نشان می دهد که فرهاد بر خلاف تصور تاریخی جامعه تنها نقش یک قربانی عشقی را در این منظومه بازی می کند. فرهاد در این داستان بازیچه شیرین است و به میان کشیدن او، کنش متقابلی است از طرف شیرین در برابر هوس رانی های لگام گسیخته خسرو. در این منظومه عشق فرهاد که یکسویه و بیمارگونه می نماید با شور و اشتیاق بسیار توصیف می شود و از آنجا که چنین عشقی با مشخصات جامعه ایرانی هماهنگ بوده ،مورد اقبال عام قرار گرفته و فرهاد الگوی عاشق و دلداده راستین گشته است. در این جا کوشش شده تا بر اساس فرضیه تئوری توطئه خوانش جدیدی از این منظومه ارایه گردد و نشان داده شود که فرهاد چگونه نقش یک قربانی از پیش تعیین شده را ایفا می کند. در نهایت مقاله می کوشد از تصویر عاشق آرمانی در ادبیات و فرهنگ ایران – که این منظومه در ساخت و شکل گیری آن نقش عمده داشته است- به نوعی کلیشه زدایی کند
"#نویسندگان جواد دهقانیان و یاسر فراشاهی نژاد #
ایهام تضاد : بین "شور و شیرین " در معنی مزه ی،معروف که در اینجا مراد نیست با "تلخ " /تلمیح : اشاره به داستان فرهاد و شیرین .
معنی بیت : سعدی،مثل فرهاد با تلخی و ناکامی از دنیا می،رود ، اما تا دنیا باقی است شور و غوغایی که عشق او به پای،کرده ، باقی خواهد ماند
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید ..
فاطمه زندی در ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۶:۳۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱:
وزن:فعلاتن فعلاتن فعلن
(رمل مخبون محذوف)
۱_ کی بِرُست این گُلِ خندان و چنین زیبا شد؟
اخِر این غورهی نوخاسته چون حَلوا شد
غوره: انگور نارس و ترش مزه.
نوخواسته :تازه روییده ۲_نوجوان .آخِر در اینجا بر تعجب و شگفتی دلالت دارد .معنای بیت این گل شکفته چه وقت غوره تازه روییده چگونه به این سرعت به انگور شیرین تبدیل شد؟
۲_ دیگر این مرغ کی از بیضه برآمد؟ که چنین
بلبلِ خوش سخن و طوطیِ شکّرخا شد
از بیضه برآمد سر از تخم بیرون آورد، شِکٌَرخا: شِکٌر خاینده از مصدر خاییدن به معنای جویدن شکر خوار. شکرخا: کنایه از شیرین سخن هم هست.
معنای بیت: و این پرنده خوش آواز چه وقت سر از تخم بیرون آورد که به این سرعت به بلبل خوش سخن و طوطی شیرین گفتار تبدیل شده است؟
۳_که درآموختش این لطف و بَلاغت؟ کآن روز
مردم از عقل به دَر بُرد که او دانا شد
که در آموختش: چه کسی به یاد داد
بلاغت: وضع یا کیفیت بیان به شیوهٔ قابل فهم و خوشایند و مطابق با قاعده های ادبی
مردم از عقل به در برد: عقل از سر مردم پراند
۴_شاخَکی تازه بَرآوَرد صبا بر لبِ جوی
چشم بر هم نزدی سَروِ سَهیبالا شد
شاخکی تازه: شاخهٔ کوچکِ جوان.
برآورد :رویاند. رویاندن نهال های تازه را به باد صبا نسبت داده است. صبا: باد خنک و لطیفی که از جانب شمال شرقی می وزد.
به اعتقاد قدما باد صباست که گیاهان را می رویاند و گلها را شکفته می کند.
۵_عالَمِ طفلی و جَهلِ حَیَوانی بگذاشت
ادمیطبع و مَلَکخوی و پَریسیما شد
عالم طفلی دوران کودکی و خردسالی.
بگذاشت: در اینجا یعنی پشت سر گذاشت و از آن بیرون آمد.
آدمی طبع: دارای خلق و خوی انسانی، انسان.
ملک خوی :فرشته خو
پری سیما:پری چهره داری چهره یی به زیبایی پریان
۶_ عقل را گفتم: از این پس به سلامت بنشین!
گفت: خاموش! که این فتنه دگر پیدا شد
سلامت:امنیت، عافیت پارسایی ،رستگاری«.به سلامت بنشین» یعنی در امان باش، در پی پارسایی و رستگار باش.
فتنه :معشوقی که موجب فتنه وآشوب گردد، زیبا رویی که دل و دین می رباید۲_ آشوب بلا،گمراهی .
دگر: به معنای باز، بار دیگر دوباره بگیریم بی معنا نخواهد بود، اما بهتر است آن را بیانگر قطعیٌت یافتن چیزی و غیر قابل برگشت بودن آن بگیریم.
معنای بیت عقل گفتم اگر حالا بعد می توانی در امان باشی به فکر رستگاری باشی گفت: ساکت باش که دیگر کار من تمام است، زیرا این دلبر فتنه انگیز ظهور کرده است.
۷_ پُر نشد چون صدف از لُؤلُؤِ لالا دَهَنی
که نه از حسرتِ او دیدهی ما دریا شد
لؤلؤ لالا: مروارید درخشان .در اینجا کنایه از دندان های سفید و درخشان معشوق است.
پر شدن دهن از دندان به بالغ شدن و قد کشیدن اشاره دارد.
حسرت: آرزوی برآورده نشده. دید دریا شدن :پر شدن چشم از اشک به شدت گریه کردن.
معنای بیت: هر دهنی که مانند صدف از مروارید های درخشان دندان پر شود هر زیبا رویی که قد و بالا بکشد ببالد ،چشم ما را از حسرت وصالش پر از اشک می کند.
۸_ #سعدیا! غنچهی سیراب نگنجد در پوست
وقت، خوش دید و بخندید و گُلی رعنا شد
سیراب: پرطراوت. نگنجد در پوست: پوست غنچگی خود را می شکافد و می شکفد. در پوست نگنجیدن کنایه از بسیار شاد بود هم هست . بخندید در اینجا شکفت باز شد. رعنا: زیبا.
به شرح : محمد علی فروغی
حبیب یغمایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
فاطمه زندی در ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۵۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴:
#غزل شمارهٔ_۱۹۴
وزن :فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن
(رمل مثمن مشکول )
۱_شبِ عاشقانِ بیدل، چه شبی دِراز باشد!
تو بیا کز اوّلِ شب، دَرِ صبح باز باشد
معنای بیت: شب عاشقان بی قرار عجب شب دیر گذر و دراز آهنگی است اما کافی ست تو بیای تا این شب دراز به سرعت برق سپری شود و از همان آغاز شب ، در صبح باز شود و بتوان روشنایی با مداد را دید. در این بیت گذشته از این معنا که حضور یار باعث می شود زمان به سرعت بگذرد، به این نکته نیز اشاره شده که خورشید چهره یار ،به شب تاریکه عاشقان را به روز روشن و دل می کند.
۲_ عَجَبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت
به کجا رَوَد کبوتر که اسیرِ باز باشد؟
۳_ز مَحَبَّتَت نخواهم که نظر کنم به رویَت
که مُحِب صادق آنست که پاک باز باشد
زمَحَبَتَ:از بس تو را دوست دارم
مُحِب صادق :عاشق صادق
پاک باز: در اصل صفت قمار بازی است که هر دارد ببازد یا در قمار تقلب نکند .مراد عاشقی ست که با نظر پاک به معشوق نگاه کند و عشقش آمیخته به شهوت نباشد (در تصوف )کسی که بدون هیچ توقع و چشمداشت به خدا عشق بورزد . از بس تو را دوست دارم نمی خواهم به چهره ات نگاه کنم می ترسم که با دیدن چهره زیبایت حظ بصر ببرم و این به معنای آن خواهد بود که من از خودخواهی و خودپرستی رها نشدهام. یا ،نمی خواهم به چهره ات نگاه کنم زیرا می دانم که هنوز از خودخواهی رها نشده ام زیرا عاشق واقعی کسی است که در راه عشق از همه چیز خود گذشته باشد و هیچ چیز را برای خود نخواهد.
۴_ به کرشمهی عنایت، نِگَهی به سویِ ما کن!
که دعایِ دردمندان، ز سرِ نیاز باشد
کرشمه :در اینجا یعنی« گوشه چشم» عنایت: توجه لطف.
معنای بیت: به گوشه چشم عنایت نگاهی به ما بینداز، زیرا دعای عاشقان دردمند از سر احتیاج است.
۵. سخنی که نیست طاقت که ز خویشتن بپوشم
به کدام دوست گویم که مَحَلّ راز باشد؟
محل راز :رازدار, قابل اعتماد.
معنای بیت: رازی که خود من نمی توانم آن را در دل پنهان کنم با کدام دوست در میان بگذارم که آن را برملا نکند.
۶_ چه نماز باشد آن را که تو در خیال باشی؟
تو صَنَم نمیگذاری که مرا نماز باشد
صنم: بت معشوق زیبا روی خوش اندام
معنای بیت :کسی که تو در خیالش مجسم باشی چه نمازی دارد؟ ای بت من تو نمی گذاری که من نمازی با حضور قلب بگزارم.
۷_نه چنین حساب کردم چو تو دوست میگرفتم
که ثَنا و حَمد گوییم و جَفا و ناز باشد
نه چنین حساب کردم: این خیال را نمی کردم.
ثنا : ستایش، حمد و ستایش،مدح
جفا: بی مهری بی وفایی معنای بیت: وقتی دل به تو می بستم خیال نمی کردم که جواب ستایش مرا با بیمهری و ناز خواهی داد.
۸_ دِگَرَش چو بازبینی، غمِ دل مگوی سعدی!
که شبِ وصال کوتاه و سخن دراز باشد
دگرش: بار دیگر او را
۹_ قَدَمی که بَرگرفتی به وفا و عَهدِ یاران
اگر از بلا بترسی، قَدَم مَجاز باشد
برگرفتی: برداشتی. مَجاز خلاف حقیقت،معنای بیت: قدمی که در راه وفاداری و حفظ پیمان یار برداشتی تنها در صورتی حقیقی و صادقانه خواهد بود که از رنج و بلا نترسید وگرنه قدمی بر خلاف حقیقت خواهدبود.
به شرح : محمد علی فروغی
حبیب یغمایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید ..
فاطمه زندی در ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:
#غزل _شمارهٔ _۱۹۳
وزن :فعلاتن مفاعلن فعلن
۱_ شورشِ بلبلان، سَحَر باشد
خُفته از صبح، بیخبر باشد
شورش :شور و غوغا ،بانگ و فریاد.
۲_تیر باران ِعشق خوبان را
دل شوریدگان سپر باشد
تیر باران :باران تیر ،بارش تیر به فراوانی از هر سو
معنای بیت :عاشقان ِ شیدا و پریشان در برابر تیرهای بلایی که عشق زیبا رویان پی در پی به طرف آنها پرتاب می کنند ، دل سپر می کنند و آماده اند تا تیر برای عشق در دل آنها فرو رود .
۳_عاشقان، کُشتِگانِ معشوقند
هر که زندهست در خطر باشد
معنای بیت: عاشقان واقعی کسانی هستند که به دست ِ معشوق کشته شده اند (عاشقان واقعی برای خود در برابر معشوق وجودی قایل نیستند ، آنان در معشوق فنا شده اند ، و بنابراین هیچ خطر متوجه آنها نیست . زیرا دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند .کسانی در خطرند که زنده اند (از خود بینی و خود پرستی رها نشده اند .
۴. همه عالَم جَمالِ طَلعَتِ اوست
تا که را چشمِ این نظر باشد
طلعت:چهره
نظر :نگاه در عرفا به دید و احساسی لطیف و معنوی است که به وسیله ی آن می توان حقیقت را درک کرد .آن چشم حقیقت بین و زیبایی شناسی است که در باطن انسان باز می شود و به وسیلهٔ آن می توان حق را دریافت .
معنای بیت:سراسرِ جهان جلوهٔ زیبایی چهرهٔ معشوق ازلی است،باید دید چه کسی می تواند از زاویهٔ چنین نظری به جهان نگاه کند.
۵. کس ندانم که دل بِدو ندهد
مگر آن کس که بیبصر باشد
ندانم:نمی شناسیم ، سراغ ندارم.
بی بصر: نابینا ، نادان
۶. آدمی را که خارَکی در پای -
نَـرَوَد طُرفهجانور باشد
خارکی : خار کوچکی
طرفه: عجیب،شگفت.
معنای بیت:کسی که حتی خار کوچکی از عشق در پای ِ دلش فرو نرود (عشق دلِ او را
بی تاب ولی بی قرارنکند) بیگمان جانور عجیبی است.
۷. گو تُـرُشروی باش و تلخسخن!
زهرِ شیرینلبان شِکَر باشد
شیرین لب:معشوقی که لب شیرین و مکیدنی دارد.کنای از شیر زبان و خوش سخن هم هست .
معنای بیت:گیرم که معشوق ترش رویی کند و سخنان تلخ و آزار دهنده بر زبان براند ، زَهرِ شیرین لبان در کامِ عاشقان مانند شکر شیرین است.
۸. عاقلان از بلا بپرهیزند
مذهبِ عاشقان دِگَر باشد
بلا:رنج(در معنای مجازی )معشوق، از آن رو که عاشق را آزار می دهد.
مذهب :آیین در اینجا یعنی« راه و رسمِ عاشقی »
معنای بیت :عاقلان از رنج و مصیبت می گریزند، اما راه و رسم عاشقان دیگر است. عاشقان خود را آماج بلا و رنج می کنند.
۹. پایِ رفتن نماند #سعدی را
مرغِ عاشق، بُریده پَر باشد
پای :در معنای مجازی تاب و توان
معنای بیت:درد عشق سعدی را از پای درآورده است و دیگر تاب و توان حرکت را از دست داده است، آری پرندهٔ عاشق بریده بال است و قادر به پرواز نیست
به شرح : محمد علی فروغی
حبیب یغمایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
فاطمه زندی در ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۳۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:
#غزل_شماره_۱۹۲
وزن :مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
(مجتث مثمن مخبون محذوف)
۱_گَر آن مُراد، شبی در کنارِ ما باشد
زِهی سَعادت و دولت که یارِ ما باشد
مراد :آرزوی دل «در تصوف »مرشد ،پیر
دولت :بخت ،نیک بختی ،اقبال
۲_اگر هزار غم است از جهانیان بر دل
همین بس است که او غمگسارِما باشد
غمگسار:غمخوار، کسی که غم را از دل ببرد کنایه از محبوب ،معشوق
۳_به کُنجِ غاری عُزلَت گُزینم از همه خَلق
گر آن لطیفِ جهان، یارِ غارِ ما باشد
خلق :مردم
ظریف :نازک اندام ، و نیز خوشخوی ، خوش معاشرت ، بذله گو.کسی که در لطافت و خوشخویی و خوش معاشرتی ، بذله گویی در جهان مانند ندارد
همام تبریزی گفته است :خاک ره گشتند بسیار از لطیفان جهان/کز لطافت روی ایشان برد آبِ یاسمن
یارِغاری : در معنای مجازی رفیق یک رنگ و موافق یارِ صادق
۴_از آن طرف نپذیرد کمالِ او نُقصان
وَزین جهت شرفِ روزگارِ ما باشداگر چنین
اتفاق فرخنده یی بیفتد و آن مراد شبی را پیش من بگذراند )تا جایی که به او مربوط می شود کمال و فظیلتش کاهش نمی یابد و تا جایی به من مربوط می شود ،حضور او برای تمام عمر مایهٔ افتخار من خواهد بود .
۵_جفایِ پردهدَرانم تفاوتی نکند
اگر عنایتِ او پردهدارِ ما باشد
جفت:بی مهری
پرده دَران :کسانی که حرمت دیگران را هتک می کنند یا کارتهای ناروای دیگران را بر ملا می کنند.
آدم های هتاک و بدهن ضمیر «م»در «پرده درانم »متمم فعل است به معنای برای من ،از نظر من ».
عنایت:توجه
پرده دار:پرده پوش ،حافظ اسرار .در اصل به معنای حاجب یا دربان است ،کسی که در در بارشاهان مامور بالا بردن و آویختن پرده بود و با این کار به دیگران اجازه ورود میداد یا نمی داد.
معنای بیت: اگر توجه و لطف او پرده دارمن شود دیگر از بی مهری و آزار هتاکان پروایی نخواهم داشت.
۶_مرادِ خاطرِ ما مشکلست و مشکل نیست
اگر مرادِ خداوندگارِ ما باشد
مراد :۱_ آرزو، حاجت، نیاز.
در مصراع دوم خواست و اراده.
خداوندگار:۱_ رئیس، بزرگ،۲_ خدا .
معنای بیت: برآورده شدن آرزو و حاجت دل ما مشکل است اما اگر خواست آن بزرگ چنین باشد مشکل نیست.
۷_به اختیارِ قضایِ زمان بباید ساخت
که دایم آن نبود کاختیارِ ما باشد
اختیار: خواست، انتخاب .قضای زمان :حکم روزگار.
معنای بیت: باید با آنچه حکم روزگار برای ما اختیار می کند و رقم می زند ساخت،
زیرا روزگار همیشه به خواست ما و بر وفق مراد ما نمی گردد.
۸_و گر به دستِ نگارینِ دوست کُشته شویم
میانِ عالَمیان، افتخارِ ما باشد
نگارین :در اینجا یعنی« زیبا »
۹_به هیچ کار نیایم گَرَم تو نَـپْـسَـندی
و گر قبول کنی، کار، کارِ ما باشد
معنای بیت: اگر تو مرا نپسندی به هیچ دردی نخواهم خورد همه کارهای من بی ارزش خواهد بود) و اگر تو مرا بپذیری ،هر کاری که بکنم ارزشمند خواهد بود.
۱۰_نگارخانهی چینی که وَصف میگویند
نه ممکن است که مثلِ نگارِ ما باشد
نگارخانه چینی: در داستانها نگارستان را شهری در سرحدٌ چین پنداشته اند پر از تصویر ها و نقش و نگار بدیع. این شهرت از آنجا پیدا شده که چینیان از دیرباز در انواع نقاشی مهارت داشته اند نگارخانه به معنای بت خانه هم آمده است زیرا بت ها را بسیار زیبا میتراشیدند.
نگار: معشوق، محبوب این واژه یادآور آرایش و رنگ معشوق است.
۱۱_چنین غَزال که وَصفَش هَمیرَوَد #سعدی!
گمان مَبَر که به تنها شکارِ ما باشد
غزال: آهو .وصفش که همی رود: و صفش بر سر زبان هاست.
به شرح : محمد علی فروغی
حبیب یغمایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
فاطمه زندی در ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:
وزن : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن )بحر رمل مثمن مخبون اصلم)
غزل شماره ۱۹۵
۱_از تو دل بر نکنم تادل و جانم باشد
می برم جور تو تا وسع و توانم باشد
جور بردن : ستم کشیدن، تحمل ظلم و جور کردن/وسع:تاب و طاقت/کنایه: دل بر کندن (چشم پوشی و رها کردن، ترک دلبستگی کردن).دل و جان داشتن ( شهامت و تاب داشتن، زنده بودن)
معنی بیت اول: تا آن زمان که دل و جانی در من هست، از تو دل بر نمی دارم و تا زمانی که طاقت و توانایی داشته باشم، جور تو را تحمل خواهم کرد.
۲_گر نوازی ،چه سعادت به از این خواهم یافت؟
ور کشی زار ،چه دولت به از آنم باشد؟
زار کشتن: به زاری و خواری و عجز کشتن/دولت:بخت و اقبال، سعادت و نیکبختی
معنی بیت دوم:اگر مرا مورد لطف و نواخت خویش قرار دهی،کدام خوشبختی با آن توان برابری دارد؟و چه بخت و اقبالی از این برتر که به دست تو کشته شوم؟
۳_چون مرا عشق تو از هر چه جهان باز استد
چه غم از سرزنش هر که جهانم باشد
باز ایستادن از چیزی:منع و بی رغبت کردن از چیزی/هر که جهانم باشد:هر کسی در جهان مرا باشد، هر که در جهان هست مرا باشد.
معنی بیت سوم : از آن جایی که عشق تو مرا به هر چه در دنیا وجود دارد بی علاقه ساخت، دیگر چرا از ملامت تمام کسانی که در جهان می زی اند، غمی به دل راه دهم؟
۴_تیغ قهر ار تو زنی قوت روحم گردد
جام زهر ار تو دهی قوت روانم باشد
تشبیه : قهر به تیغ (اضافه تشبیهی)/جناس ناقص و زاید : قوت ، قوت
معنی بیت چهارم: اگر تو از سر خشم به رویم تیغ کشی، آن عمل موجب نیرو بخشی روانم خواهد شد و اگر تو جام زهر به دستم دهی، آن را چونان غذای روح می نوشم.
۵_در قیامت چو سر از خاک لحد بردارم
گرد سودای تو بر دامن جانم باشد
لحد : گور /سودا :عشق (غزل ۲۰ بیت اول )/تشبیه:سودا به گرد (اضافه تشبیهی )/استعاره مکنیه: دامن جان / کنایه : گرد سودا بر دامن نشستن (آلوده و گرفتار عشق شدن )
معنی بیت پنجم :در روز قیامت وقتی که سر از خاک گور بر دارم ،خواهی دید که جانم غباری از عشق تو بر دامن دارد.
۶_گر تو را خاطر ما نیست خیالت بفرست
تا شبی محرم اسرار نهانم باشد
خاطر : فکر و اندیشه، دل/خیال: تصورچیزی در ذهن هنگامی که در پیش چشم نباشد ،تصویر معشوق./کنایه : خاطر به کسی داشتن ( در فکر کسی بودن ، عاشق و دوستدار کسی شدن )
معنی بیت ششم : اگر چیزی از ما در خاطرت نیست ، خیالت را به جانب ما روانه ساز تا یک شبی محرم رازهای پنهانی من باشد .
۷_هر کسی را ز لبت خشک تمنایی هست
من خود این بخت ندارم که زبانم باش
بخت : اقبال و سعادت /کنایه : خشک تمنا ( آرزوی باطل و بیهوده)
معنی بیت هفتم: هر کسی آرزوی بیهوده ی کام گرفتن از لبت را دارد ، اما من آن قدر سعادت مند نیستم که بتوانم این آرزو را بر زبانم جاری سازم .
۸_جان برافشانم اگر سعدی خویشم خوانی
سر این دارم اگر طالع آنم باشد
طالع :بر آینده و طلوع کننده ، بخت و اقبال /کنایه : جان بر افشاندن( جان نثار کردن و جانبازی نمودن )سر چیزی داشتن (قصد و توجه به امری داشتن )
معنی بیت هشتم : اگر مرا سعدی خود بدانی و بخوانی ، به شکرانه این موهبت جان نثار خواهم کرد. من در اندیشه ی نثار جان هستم، اگر بخت آن را داشته باشم که مرا سعدی خود بدانی .
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید ..
فاطمه زندی در ۱ سال قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷:
وزن : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن
[آزردن : مجروح و رنجیدن / شوق : اشتیاق وآرزومندی و آن جَستن دل است برای دیدن معشوق /کشان : قید حالت ،در حالت کشیدن /تشبیه : شوق به کمند]
معنی بیت اول : اگر وقتی دلم دلم از ستم تو آزرده شود ، باز هم اشتیاق مثل کمندی مرا برای،آشتی کشان کشان به جانب تو می آورد.
[درد: احساس نیاز و تمنای شدید برای رسیدن به معشوق / درد طلب عشق / دوش : دیشب / تاب آوردن : تحمل کردن و طاقت آوردن /ایهام تناسب : بین "تاب" در معنای،غیر منظورش،در اینجا با " صبح " /تضاد : صبح ،شب ]
معنی بیت دوم : در اثر درد عشق امیدوارم نبودم که شب را به صبح برسانم ، به راستی آنکه در چنبره ء عشق اسیر است ،چگونه می تواند شب دراز،جدایی را تحمل کند؟
[آتش تیز : آتش تند و سوزان و افروخته /موم : مادهء زرد رنگ و نرم و بسیا قابل جذب که مظهر نرمی و تسلیم است / در گداز آوردن : ذوب کردن /تشبیه مضمر : دل به موم مانند شده است ]
معنی بیت سوم : اگر دلی،بسوزد تعجبی ندارد ، زیرا آتش شعله ور پولاد را هم ذوب می،کند تا چه رسد به دلی که همچون موم نرم است .
[خرامیدن : با ناز،و خوشی حرکت کردن /رشک : حسد /سرو روان : سرو بالنده وقدکشیده /اهتزاز : جنبش و حرکت /تشبیه : قامت به درخت ]
معنی : تو آن کسی هستی که کسی که اگر قامت چون درخت تو خرامیدن آغاز،کند سرو روان در اثر رشک قامتت به حرکت در می آید .
[ فراز آوردن : پیش آوردن ]
معنی بیت پنجم : بعد از،این در به روی خود می،بندم و با مردم نمی پیوندم ،مگر با کسی که از،تو خبر خوشی برایم بیاورد .
[نماز آوردن : سجده کردن و پرستیدن /کنایه : سر بر قد نهادن ( مطیع و تسلیم شدن ) /تشبیه مرکب : مصراع اول مشبه و مصراع دوم مشبه به ]
معنی بیت ششم اگر بپذیری، سر به قدمت می،گذاریم به همان گونه که بت پرست در پیش بت به سجده می،افتد .
[ سمع رضا : گوش خشنودی و موافقت /دلنواز : زیبا و دلنشین /کنایه : گوش داشتن ( توجه کردن )/استعاره مکنیه : سمع رضا ،گوش دل ]
معنی بیت هفتم : یک بار با گوش،خرسندی از صمیم دل به سعدی گوش فرا ده ،زیرا سوزش عشق موجب و موجد سخنان دلنشین خواهد بود.
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
فاطمه زندی در ۱ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۲۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۶:
غزل ۱۶۶
وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن
۱_هرکه چیزی دوست دارد ، جان و دل بر وی گمارد
هرکه محرابش تو باشی ، سر زخلوت بر نیارد
[محراب : جایی در مسجد که امام در آنجانماز می گزارد ، قبله / خلوت : عزلت و گوشه نشینی / گماشتن : سپردن / کنایه : سر بر آوردن از چیزی (روی بر گرداندن و ترک کردن چیزی ]
معنی بیت اول
هرکس چیزی را دوست دارد، جان و دل خویش را بر آن متمرکز می سازد .هرکس در برابر محراب تو سر بر سجده نهد ، راضی نمی شود که از آن خلوت سر بر دارد.
۲_روزی اندر خاکت افتم ، ور به بادم می رود سر
کان که در پای تو میرد، جان به شیرینی سپارد
[کنایه : در خاک افتادن و به باد رفتن سر ( نابود و تباه شدن ، فدا گشتن )
معنی بیت دوم
اگر روزی سرم به باد رود ،در خاکت می افتم ، زیرا کسی که در زیر گام های تو می میرد ، با شاد مانی و خوشی جان می سپارد .
۳_من نه آن صورت پرستم کز تمنای تو مستم
هوش من دانی که برده ست؟ آنکه صورت می نگارد
[تمنّا : امید و آرزو /هوش بردن : مست و مدهوش /کنایه : آن که صورت می نگارد ( خداوند است که همه ء صورتها را می آفریند و نقش می زند ) /تشطیر : صورت پرستم ، مستم ]
معنی بیت سوم
من آن صورت پرستی که از تمنای تو مست شود نیستم .می دانی چه کسی مرا از خود بی خود کرده است ؟ آن نقاش ازلی که صورت ها را نقش می زند
۴_عمر گویندم که ضایع می کنی با خوب رویان
وآن که منظوری ندارد، عمر ضایع می گذارد
[خوب رویان : جمع خوب روی ، زیبا رویان /مجاز : منظور ( معشوق )
معنی بیت چهارم
به من می گویند که در راه زیبا رویان عمر خویش را تباه می کنی ، اما بر عکس کسانی که دلداری ندارند ، عمر خویش را تباه می سازند .
۵_ هر که می ورزد درختی در سرابستان معنی
بیخش اندر دل نشاند ،تخمش اندر جان بکارد
[ورزیدن : کاشتن /معنی : حقیقت /بیخ : ریشه / تشبیه : معنی به سرابستان ( اضافه ء تشبیهی )
معنی بیت پنجم
آن کسی که در بستان سرای حقیقت درختی را پرورش می دهد ، دانه ء آن را در جان کشته و ریشه ء آن را در دل خویش استوار ساخته است .
۶_عشق و مستوری نباشد ، پای گو در دامن آور
کز گریبان ملامت سر بر آوردن نیارد
[مستوری : تقوا و پاکدامنی ،نجابت و پارسایی / ملامت : عتاب و سرزنش / یارستن : توانستن /کنایه : پای در دامن آوردن ( گوشه گرفتن و کناره گیری کردن ) / سر بر آوردن ( ظاهر و آشکار شدن ) /استعاره ء مکنیه : گریبان ملامت ]
معنی بیت ششم
عشق و پرهیز گاری ناسازاند .به آن کس که نمی تواند سر از ملامت شنیدن در راه عشق بلند کند، بگو که ترک عشق کند و کنار رود.
۷_گر من از عهدت بگردم ، ناجوانمردم ، نه مردَم
عاشق صادق نباشد کز ملامت سر بخارد
[عهد : پیمان / کنایه : سر خاریدن ( تعلل و اهمال کردن / جناس مرکب : ناجوانمردم ، نه مردم /آرایه ء ازدواج : عاشق ، صادق
معنی بیت هفتم
اگر منواز پیمانی که با تو بسته ام بر گردم ،آدمی نه ، بلکه نا جوانمرد هستم ، زیرا کسی که از ملامت شدن در راه عشق شرمنده شود و به خود تردید راه دهد ، عاشق راستین نیست .
۸_باغ می خواهم که روزی سرو بالایت ببیند
تا گلت در پا بریزد ، وَارغوان بر سر ببارد
[بالا : قد و قامت / ارغوان : "درختی است دارای گل های قرمز ارغوانی که قبل از ظاهر شدن برگ های درخت می شکفد و در موسم بهار سراپا گل میشود " /تشبیه : قد و قامت به سرو /تناسب و تضاد : پا ، سر / جناس زاید : سرو ، سر / تناسل : باغ ، سرو ، گل ، ارغوان ]
معنی بیت هشتم
آرزو می کنم که باغ بالای چو سروت را ببیند ، تا گل به پایت بریزد و ارغوان بر سرت نثار کند
۹_آن چه رفتار است و قامت؟ وآن چه گفتار و قیامت؟ چند خواهی گفت سعدی ؟ طیبات آخر ندارد.
[ایهام : طیّبات ۱_،جمع طیبه ، پاکی ها و نیکویی /سخنان دلپسند و نیکو / ....]
معنی بیت نهم
آن چه بالا و چه رفتار موزونی است ؟ و آن چه سخن گفتنی است که با آن قیامت به پا می کنی ؟ای سعدی چقدر می خواهی از این اوصاف زیبا سخن بگویی ؟این نیکویی ها ی رفتاری و گفتاری او پایان پذیر نیست ...