گنجور

حاشیه‌گذاری‌های مصیب مهرآشیان مسکنی

مصیب مهرآشیان مسکنی


مصیب مهرآشیان مسکنی در ‫۳ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۲۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸:

با سلام مصراع اول بیت آخر باید چنین باشد
مجلس یار که بی ناله سعدی خوش نیست
و معنی خیلتاشان به معنی بسیار دولت مردان و خداوندان قدرت است

 

مصیب مهرآشیان مسکنی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۳۰ دربارهٔ عبدالواسع جبلی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » مدح اثیرالدین امین‌الملک زین‌الدوله ابومنصور نصر بن علی:

الا تا ابر بارنده زدر و لعل وپیروزه
قلاید در مه آذار بر شاخ شجر بندد.
درود بر روح پرفتوح این شاعر ملی گرا که فیروزه را به عربی نگفته و با پارسی پیروزه سروده است و لازم است که این بیت شعر تفسیر گردد .ماه آذار پنجمین ماه رومی است که از 23اسفند تا بیست وسوم فروردین ماه است و اشاره به ابرنیسان و باران شفابخس و پرخاصیت ان که در دهن ماهی چون فرو ریزد لعل و جواهر گردد و در اینجا شاعر به باران آذار رر شاخ شجر هم اشاره کرده و گفته تا ماه نیسان بر شاخ شجر لعل و جواهر و فیروزه عقد می بندد و لذا یک شاعرمجبور است مدیحه بگوید اگر مثل من مدیحه سرایی نکند به خود و هستی خود زیان وارو نموده است چون خیلی از اشعارم را از فرط خستگی هنوز مرور و اصلاح نکرده ام ک اگر مثل حمید سبزواری بودم منم به نمایی رسیده بودم چون یک امیر و یک پادشاه یک کشوری را میتواند اداره کند ولی هزاران خلق یک وعده معاش شاعری را نمی تواند تامین کند پس راه درست را شهریار و حمید سبزواری رفته اند

 

مصیب مهرآشیان مسکنی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۰۴ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » غزل ضربی (در ماهور):

با سلام هنگام مرور این ترانه زیبا اصلا حواسم نبود که که تلخیص شاعر بهار می باشد و بعد از ارسال به خاطر امد ولی نتونستم اصلاح کنم لذا این اصلاحیه را الحاقی حواشی نوشتم و باید نقد آقا سینارا هم بپذیریم و لذا فکر کنم مرحوم بهار در دو مرحله این سروده را سروده و در مرحله اول بهار مضطر آخرین بیت بوده و ابیات بعدی را مرحله دوم سروده است پس نقد اقا سینا ه وارد است و اگر خدا یاری کند من این ترانه زیبا را تضمین میسرایم و بهار را من با تخلص خود خواهم اورد و بیت به حال مضطر را دست نمیزنمم و در عوض نام مرحوم ملک الشعرا را به طریق دیگر خواهم آورد .

 

مصیب مهرآشیان مسکنی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۳۴ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » غزل ضربی (در ماهور):

با سلام وقتی درآنونس سریال “باغ مظفر” مهران مدیری باصدای خودش این ترانه را اجرا کرد بای رد تازگیداشت و کمتپر کسی از شناسنامه این آهنگ چیزی میدانست
0جالب اینجاست که این ترانه در هشتادمین سالمرگ درویش خان ، آهنگ‌ساز این ترانه از تلوزیون ملی ایران در آنونس سریال باغ مظفر پخش گردید وهیچکس یادی از آن استاد موسقی آزادیخواه صدر مشروطیت و شاعر حماسه سرای آن یادی نکرد
شعر این تصنیف سروده ملک اشعراء بهار است و در واقع از میان پنج تصنیفی که بهار روی آهنگهای درویش خان سروده ، مشهورترین آنها را می توان “زمن نگارم خبر ندارد“ در دستگاه ماهور دانست که برای اولین بار طی کنسرتی در “گراند هتل“ بوسیله “سید حسین طاهرزاده“ در سال 1303 خورشیدی خوانده شد و بعد قمر هم آن را اجرا نمود
افرادی که این ترانه را بازخوانی کرده‌اند نمیشه لیست کرد ولی شجریان و افتخاری هم از آن جمله اند که این ترانه را اجرای مجدد کرده‌اند.
داستان اجرای این ترانه به وسیله شجریان هم شنیدنی است :”شجریان به منظور آموختن گوشه ها و نغمه های بسیار قدیمی به استاد دوامی مراجعه می کند . اما استاد به دلیل کهولت سن ، تدریس برایشان امکانپذیر نبوده است . شجریان پیشنهاد می کند که همدم استاد باشد و در کارهای خانه و خرید منزل و … کمک کند ، تا بدین طریق هم نفس و همنشین ایشان شود … کوتاه سخن اینکه قرار می‌شود از طرف وزارت هنر آن زمان ، تصنیف های قدیمی را که استاد دوامی در حافظه داشتند ضبط کنند ، که این کار به عللی به مراحل اداری می رسد و کند و غیرعملی می شود . استاد شجریان اندوخته مالی خودشان را تقدیم استاد می کنند و می گویند که شما فرض کنید از اول قرار بوده است من تصانیف را ضبط کنم … و حدود 200 تصنیف قدیمی بر روی کاست برای محمدرضا شجریان ضبط می شود و بدین ترتیب گنجینه ای گرانبها به دست او می رسد.” تصنیف زمن نگارم یکی از همین تصانیف است.
در مورد درویش خان با جستجویی ساده در اینترنت ، می‌توانید مطالب خوبی پیدا کنید ، من در اینجا ازنقل مجدد آنها صرف نظر می‌کنم.
اما محتوای حماسه ای تصنیف هم قابل توجه است چون.
هنگامیکه نهضت مشروطیت آغاز میشود . درویش خان نیز همراه با مجاهدین آن دوران همگام میشود تصنیفهای میهنی می‌سازد و در اجتماعات مشروطه خواهان شرکت می‌جوید. سید حسین طاهر زاده خوانندۀ معروف آن دوران درمنزل ظهیرالدوله به فیض دیدار درویش خان نائل میشود و پس از آن باهم همسفر میشوند وبه لندن می‌روند.
این مسافرت در زمان استبداد صغیر دورۀ سلطنت محمد شاه قاجار بود. در این سفر مجاهدین مشروطه خواه در رشت بودند که به خواهش آنها درویش خان همراه با گروه کوچک خود سه شب در آن شهر کنسرت میدهد. همراهان در سفر اوّل حبیب الله شهردار ،سید حسین طاهر زاده ،رضا قلی خان ،حسین خان هنگ آفرین، باقر خان رامشگر و اسدالله خان. عضو انجمن آزادی خواه اخوت بودند
در سفر دوم درویش خان به تفلیس میرود. این گروه به تشویق ایرانیانی که در تفلیس بودند کنسرتی را دادند که بسیار جالب توجّه بود. امّا اساساً هدف از این سفرها ضبط صفحه بوده است که بار اول به دعوت کمپانیhis masters voice و بار دوّم را کمپانی داوید اُف پر کرد که به برلین برای چاپ فرستاده شد.و تعدادی از آنها به تهران رسید ولی بقیّه به علت پیش آمدن جنگ جهانی اول (1918 – 1914 ) از بین رفت.“
آن طور که در یکی از ویژه‌نامه‌های برنامه آوای ایرانی شبکه چهار گفت که این تصنیف یکی از تصانیف اجرا شده در کنسرت تفلیس بودو چون نیمه دوم آن انگیزه تند سیاسی داشت اجرا نشد
متن کامل این ترانه باین صورت می باشد:
زمن نگارم عزیزم خبر ندارد
به حال زارم عزیزم خبر ندارد
خبر ندارم من از دل خود
دل من از من عزیزم خبر ندارد
دل من از من عزیزم خبر ندارد
کجا رود دل عزیز من آخ که دلبرش نیست
کجا رود دل عزیز من آخ که دلبرش نیست
کجا پرد مرغ عزیزم که پر ندارد
کجا پرد مرغ عزیزم که پر ندارد
امان از این عشق عزیز من آخ فغان از این عشق
امان از این عشق عزیز من آخ فغان از این عشق
که غیر خونِ جگر ندارد
که غیر خونِ جگر ندارد
همه سیاهی ، همه تباهی ، مگر شب ما سحر ندارد
به حال مضطر عزیز من ، آخ، منالُ و دیگــــــر
که آه و زاری اثر ندارد ، جز انتظار و جز استقامت
وطن علاج دگـــر ندارد
ز هر دو سر بر سرش بکوبد
کسی که تیغ دو سر ندارد
بد نیست باجرای شجریان هم گوش کنید ببینید ریتم وضرباهنگ ترانه را تغییر داده متاسفانه در درست خواندن شعر هم تمام خوانندگان اخیر دقت نکرده اند مثلا به جای به حال مضطر منال دیگر
که آه و زاری اثر ندارد.
خوانده اندبهارمضطرمنال دیگر کسی نیست بپرسد بهار مضطر چه معنی میدهد.لذا تتها وهابیت اخوان المسلمین ندارد بلکه مذهب تشیع صد سال پیش انجمن اخوت داشت که کاش ریشه اش میخشکید و اخوت آنروزگار این دزدان مختلس و مرتشی و مرتشا و رانت خوار شدند درود بر روان پاک درویشخان و تمام اساتیدموسیقی

 

مصیب مهرآشیان مسکنی در ‫۳ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲:

واژه آن در اول بیت دوم اگر الآن شود هم معنی و هم وزن زیباتر میشود گرچه معنی آن هم تقریبا معنی الان را میدهد ولی الان آن را بعید و غیر ممکن میسازد مثل حال و هوای کرونایی امروز جهان که هرچه تفقد میکنیم آن خوش خبر را نمی یابیم

 

مصیب مهرآشیان مسکنی در ‫۴ سال قبل، پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱:

با سلام از بحث اساتید اهل معنا لذت بردم .واز اینکه ما شعرای عرفان گوی خویش را محکوم به بت پرستی کنم ظلم بزرگی به این بزرگان کرده ایم که بگوییم شاعر آمده با غزل اول بتی به شکل یک جنس مخالف کشیده بعد به او زلف عنبرین حلقه حلقه شکن درشکن و یا بر بنا گوش و گونه حلقه صولجانی داده و با خال لب مسیحایی یا خال هندو بین دو ابرو و لب سرخ یاقوتی و چاه زنخدان ترسیم کرده و بعد گفته همین خدای من است یعنی خدای صمد محتاج زلف و خال لب و گونه یا بین دو ابرو است تا زیبا شود و الله جل و جلاله را مثل یک بت به تصویر در اورده این واقعا سخن باطل و بیجایی است چون خداوند فرموده انا خلقناکم ذکر و الانثی و یا خلق ذکر و الانثی و یا انه خلق الزوجین ذکر والانثی . پس خداوند جنس مخالف را برای عشق ورزی و شور و نشاط افرید و من عمدا در غزلهایم تصویر یک زن زیبا را در فیسبوک منتشر نمودم که یعنی من شاعر بت پرست و بت ساز نیستم و تصویر جنس انثی را در عزل منتشر نمودم چون خداوند یکجا در قران علاوه بر خلقت جنس مونث فرموده و اورا نشاء کردیم یعنی مدام در حال نشو ونما باشد و نشو و نمای یک خانم که خدا اورا ظرافت بخشیده با کار و زحمت خشن یک مرد در معادن زغال سنگ در عمق زمین و یا در زیر قنات دویست متر عمق در دل زمین برابر است چون از شیر حمله خوش بود و از غزال رم .پس اشعار عاشقانه حافظ بی شک بت پرستی که نامش را خدا پرستی نهاده اند نیست . اما در باره اشعار ایهامی که در پرده ابهام سروده شده معانی متفاوت دارد خصوصا در تلمیحات استعارات مصرحه را آورده و لذا در خیلی از تلمیحات استعاره را مکنیه نیاورده که بگوید لبت شکر است یا چشمت بادامی است بلکه با صراحت تمام چشم را به بادام و لب را به شکر مستوره کرده و استعاره داده مثل این مصرع طوطی طبعم به عشق شکر و بادام دوست که منظور چشم بادامی و لب چون شکر است . و لذا در بیت دوم این غزل استعاره مصرحه را نباید نادیده بگیریم که بدو گونه معنی میشود چون حافظ مذهب تشیع خود را تقیه میکرد و در ان زمان کسی حق نداشت مذهب شیعه داشته باشد و از اول اسلام مجازات شیعه مرگ و اعدام با شکنجه بوده است. لذا تلمیح بیت دوم هم اشاره بنام اعظم الهی است که هرکه اسم اعظم را بداند هرحاجتی از خدا بخواهد گیرم که بر شر و فساد باشد خداوند آنرا بر آورده می سازد و به همین سبب اسم اعظم پوشیده است و کسی انرا نمیداند و حافظ فرموده پس به خاطر آنکه دست افراد نالایق بدامنت نرسد آن را پوشیده نموده ای و در تعبیر دوم این استعاره مصرحه غیبت کبرای امام زمان نهفته است و حافظ فرموده از اینکه ما سزوار حضور تو نیستیم و دست ناشایسته ما بدامانت نرسد در پرده غیبت مانده ای و هردو تعبیر درست می نماید ولی از بس ملا ها عرفان و تعبیر دور از ذهن به حضرت حافظ داده اند رونق ابیاتی اینگونه را هم بباد انتقاد داده اند آزرمگینم که حواشی مطول شد

 

مصیب مهرآشیان مسکنی در ‫۴ سال قبل، یکشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۴:

با سلام حضرت حافظ شاعره استعاره های مصرحه زیبا می باشد ...مثلا طوطی طبعم زعشق شکر و بادام دوست ..اصلا نامی از لب و چشم که مشبه به است نیاورده فید به جای چشم بادام و به جای لب شکر فرموده یا نرگس ساقی بخواند ایت افسونگری چشم مست را به ساقی و مستی را به نرگس یا شهلا را به نرگس ...حال در این شعر چنان بی مزه واضح گشودن گره را انهم گشاد که معنی بسیار ضعیفی برای گشودن است آنهم چشم به کرم داشتن فقد برای گشادن هرگز نمی تواند درست باشد پس باید
بگوییم
گرچه افتاد ز زلفش گرهی در کارم
همچنان چشم امید از کرمش میدارم .

 

مصیب مهرآشیان مسکنی در ‫۴ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴:

چمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
چمن درست است نه سمن چون چمن عطر و بو دارد نه سمن چمن سمن هم هست ولی سمن چمن نیست بلکه سبزه چمن می باشد به چمن میشه گفت این سمن زیبایی است ولی سمن را باید بگی در چمن سبزه زیبایی است عطر دل انگیز در چمن وجود دارد نه سمن

 

مصیب مهرآشیان مسکنی در ‫۴ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲:

حسب حالی ننوشتیم و شد ایامی چند
محرمی کو که فرستیم بتو پیغامی چند
گلایه از هجران است و عمر بی بنیاد و ازرزبان همه حافظ سخن میگوید و میفرماید نکته ای از حال خود را ننوشتیم حال هم واحدی از ایام است که میتواند یک دقیقه یا کمتر و یا یک روز و یا یک قرن باشد ولی انچه مسخص است در این غزل کمتر از یک روز و حتی یکساعت است و حافظ پیک را کسیکه در ارتباط مستقیم بدا خداست مانند نبی مکرم و امامان معصوم است و وقتی نیفرماید مگر لطف حق گامی چند جلو بگذارد اشاره به زمان ظهور است که شیعه و سنی مسیحی و یهودی و زردشتی که امید به نواده زردشت دارند و از او به عنوان سوش و یوش نام برده اند

 

مصیب مهرآشیان مسکنی در ‫۴ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۱۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۶:

در بیت اول همانگونه که دوست عزیزمان فرموده
مرا تو جان عزیزی و شاه محترمی
به هرچه حکم کنی بر وجود من حَکَمی
این بیت را میخواهند دستخوش تحریف کنند فردا شاید در دانشگاه بگویند منظور بازی حکم بوده ...نه جانم با واژه حَکَم که در گذشته در جنگ های قبیله ای حکم سازمان ملل را داشت سعدی می فرماید تو مثل جان عزیرزی و مثل شاه حکم می باشی با واژه یار حکم سخیف و خار میشود چون یار بدون گفتگو حکم است واحتیاج به فلسفه بافی نیست در این بیت من شاعر لذت می برم که از مبدا شاه نموده عسقش را تا در مقصد یار شود

 

مصیب مهرآشیان مسکنی در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

جناب آقای دکتر ترابی بیت سوم بیقرار میشه کرد ولی بیت چهارم راداگر بقل شما سوگوار کنیم یک مضحکه میشود چون باد صبا زلف را بیقرار میکند نه سوگوار و ِدا حضرت حافظ در بیت سوم هم استعاره زیبایی اورده که میاق وسط زلف را دوتا و بر چپ و راست رشته گیسورا بر روی دوش از سیاهی به سوگوار استعاره گرفته است

 

مصیب مهرآشیان مسکنی در ‫۴ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۷ دی ۱۳۹۸، ساعت ۰۶:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷۷:

با سلام این غزل با سند قوی متعلق به حضرت مولاناست و لذا منم با تتبع از آن غزلی سرودم
 بارالها خبر از طره طرارش ده
خبر از نفح خوش نافه تاتارش ده
 شانه کش باد صبا بر خم زلفش گذران
بیقرار خرمن گیسو بخریدارش ده
رشته رشته چو برقص آوردش دست نسیم
بر سر دوش تو آن گیسوی فرارش ده
دل ما می شکند گر صنم  عشوه گری
بارالها بیکی رهزن عیارش  ده
هرکه عاشق به جفا در قل و زنجیر کند
تو به بندش کن و بر دلبر غدّارش  ده
آنکه آگه نشد از حال دل بیمارم
در غمِ عشق و جنون حالت بیمارش ده
آنکه هرگز نداند شب هجران مرا
بس به شبهای فراق  فرقت دلدارش  ده
نرگس مست ندیده که شود ساقی می
جرعه جرعه  نگه  نرگس بیمارش ده
ما بگوییم که عشقش ده وآزارش کن
بی سبب عشق به عشق عاشقی بسیارش ده
مهلکه دیدم از آن جفت خمارین نگاه
معرکه  با دل شیدا به افکارش  ده
دلبری عشوه گرم سرکش و خونخوار  شده
تیغ نازش به کف و گرمی بازارش ده
گر شبی در تب عشق تاب و توانش برود
از طبیبان دغل  مرهم و تیمارش  ده
پرتو مهر فکن در دل مهرآشیان
آشیان مهر در آن پرتو انوارش ده
بداهه
گفت امد که مرا خواجه به بالا گیرد
رو بجو همچو خودی ابله و آچارش ده
یکی از عزیزان عنی این بیت را پرسیده باید عرض کنم که این بیت پیرو بیت بالا یی خود سروده که میگوید یک نشانی به من بده گفت او از طرف خدا وند که با خواچه یاد شده است میاد تا مرا به بالا ببرد مس برو در بین خود نا رسایی ها و پستی ها که معنی آچار یعنی پستی و ابلهی و نادانی را جچو کنپ تا بر طرف سازد . و لذا اینجا صنعت ایهام و ابهام هم می باشد چون اچار معنی ابزاری که چاره گشا است هم معنی میدهد

 

مصیب مهرآشیان مسکنی در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴:

با سلام آقای وزیری فرموده که شاه رخ یک اصطلاح در بازی شطرنج است. دوست عزیز اشاره ببازی شطرنج است و حافظ فرموده ای کاش بجای رخ من خود شاه را میزدی و بازی تمام بود .
اگر شما قلعه گرفتن شاه را که در قلعه بزرگ رخ به خانه چهارم جنب شاه میاد و در قلعه کوچک به خانه سو سوم این حرکت در قرن شانزدهم به بازی شطرنج اضافه گردید و حضرت حافظ در قرن چهاردهم می زیسته است پس ان حرکت نمی تواند باشد

 

مصیب مهرآشیان مسکنی در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۴۴ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد سوم » سوسن وحشی:

با سلام چرا ما علاقه داریم بزرگترین شاعر زمان خود را زیر دست حافظ و سعدی نگه کنیم انها جای خودشان را دارند و اینها جای خودحضرت حافظ هم باده را به آفتاب تشبیه نموده ولی نه به این زیبایی حضرت رهی معیری و لدا چرا از ابهت ایتهاره کم کرده ایم تا با واژه بلند و کشیه حریفان زیباتر کنیم حریفان محدود میکند ولی حریق نه عمومیت میدهد می زده و عیر میزده بازد از آتش می مستفید شوند مثلا من اگر بگویم یک بیت مانند اشعار فلسفی حضرت حکیم سبزواری حافظ ندارد شاید همه گردن مرا بزننو ولی انچه مسلم است عرفان حافژ خرفتی و و تحریف قران است که همه بر این عقیده اند که من ملک بودم و جنات بریم جایم بود و چون ادم گندم خورد به این دنیای خراب اباد آمدم البته قران از هبوط ادم می فرماید نه ابنکه از بهشت ومده و بهشتی بود ه چوندگندم خورده به این دنیا امده این عقیده مخالف ایه شریفه قران است که می فرماید انی جاعل و فی الارض خلیفه میخواهم در روی زمین دقت کنید جاعل و فی الارض فی الارض در ارض. که زمین باشد خلیفه خودم را خلق کنم وقتی پیش از خلقت خدا چنین فرموده و بشر فقد برای زمین خلق شده چرا حضرت ادم ابوالبشر را ما گناهکار میدانیم و این را دانسته باشید خداواند هیچگاه اشتباه نمیکند که اول برایربهشت خلق کند و بعد تصمیمش عوض شود. و این عقیده رادحافظ و عرفای پوشاالی که طالب خرافات انسان هستند میگویند والا برایرفلاسفه نهدبودم بودم ارزشی دارد ونه ملک بودن که هیچ شعوری از خود ندارد و حکیم سبزوار نمیگوبد بووم داشتم بلکه میگوید هستم و برتری دارم
این غزل را دو سه ببتی بگویم تا شارژ شوزد
اختران پرتو مشکات دل انور ما
دل ما مظهر کل کل همگی مظهر ما
نه همین روی زمین را همه باب الهیم
نه فلک در دورانند بدور سر ما
نزد ما پیر خرد طفل دبستانی است
فلسفه مقتبسیست از دل دانشور ما
حکیم سبزواری حاج ملا هادی اسرار

 

مصیب مهرآشیان مسکنی در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۰۷:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۵:

با سلام
دوستان بنظر حقیر با مدعی نگویید اسرار عشق و مستی.....تا بیخبر بمیرد در عشق و خود پرستی
منظور از مدعی عقل یا نفس لوامه میباشد که در عالم عشق که عالم دیوانگی است ارزشی ندارد و در پیشگاه خداوند هرچند نفس اماره ما را بگناه می کشاند ولی عشق می تواند با یک جرقه ای ما را بلقاالله برساند و مثل منصور حلاج بانگ ان الحق زند و گناه نفس لوامه هما ادعای مفاخره و خود پرستی او گناه بسیار بزرگی است .و لذا تمام فلاسفه گفته اند که عشق و عقل در یک جسم نمی گنجد تا عشق وارد شود عقل خدا حافظی میکند در این نظریه تمام فلاسفه و عرفا متفق القول هستند و شعر حافظ به عقیده اینجانب نگوئید می باشد و بگویید کار شاعران مبتدی و کم معلومات است بعضی مواقع در اشعار من هم دخالت میکنند مثلا من سروده بودم شراب بوسه یکی چنان محکم و قوی دلسوزی میکرد و میگفت بگو از شراب شیشه مستم کن منم دیدم او افکارش در همان حد است که گفته و نمی پذیرد که شراب بوسه ارزشمند است .پس از این موارد برای حافظ زیاد دیده ام که تراب آلوده را در کتاب شراب آلوده نوشته بودند در اول انقلاب حافظ از اول غزل تعریف شراب میکند و میکوید که ابی که ااز روی خاک که همان تراب باشد می اید صفایی ندارد ولی انها شعر را بر عکس نموده اند و نوشته اند که الی که شراب الوده باشد صفایی نمیدهد

 

مصیب مهرآشیان مسکنی در ‫۴ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۳۱ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » تضمین قطعهٔ سعدی:

با سلام مسمط مخمس این شعر در لابلای بیست هزار غزل من مفقود شده و چون دوستان درخواست نموده بودند مجبور شدم یک مسمط مسدس فی البداهه بگویم و متاسفانه در این نرم افزار جای ویرایش نگذاشته است و این بداهه در شان سروده های من نیست و اکنون انچه از تضمین مخمس بیاد دارم تقدیم می نمایم
جوانم تو چراغ جان فروزی
نه گرد در گرد  دونان بهر روزی
 چنین گفتا حکیم سینه سوزی
          گلی خوشبوی
        در حمام روزی
          رسیداز دست
        مخدومی بدستم
گلی خوش عطر وبوی دلپذیری
زلطف خاک جسمم شد حریری
شدم در جمع خوبان چون وزیری
بدوگفتم که مشکی یا عبیری
        که از بوی دل آویز
              تومستم
چه عطری داد تراب تو نمودم 
چنین نفح خوش آهو شنودم
شمیم جانفزا دادی ربودم  
 بگفتا، من گلی ناچیز بو د م
            و لیکن مد تی،
             با گل نشستم
صبا با لطف خوش بر من گذر کرد
برویم برگ گل همواره پرکرد
سحر چند قطره شبنم بیشتر کرد 
 کمال هم نشین در من  اثرکرد
        و گرنه من همان
        خاکم که هستم
خزان چون ساق گل را نا توان کرد      
 از آن اکسیر گل سعدی بیان کرد
به عطاری ترابم تازه جان کرد
چو لطف حق مرا مهر آشیان کرد
         مسمط را نگر
          اینگونه بستم
پنج بیت یک مخمس کامل متعلق به خودم می باشدونام سعدی را من اورده ام

 

مصیب مهرآشیان مسکنی در ‫۴ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۳:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲:

با سلام در این غزل زیبا حقیر سخن فراوان دارم که باید هدف حضرت حافظ را از تکرار قافیه بیان نمایم و جهت پژو هش با چند تن از اساتید فن غزل مشورت نمایم و در هفته اینده بیت بیت ان را معنی و تفسیر مینمایم ولی در حال حاضر اولین بیت غزل باید اصلاح شود که یک مورا در وزن کم دارد و امکان دارد خود حضرتش متوجه وزن نشده چون سرودن این غزل هدف خاصی داشته و در وزن غزل زیاد توجه ننموده است و عمدا حضرت حافظ در این قافیه که بسیار آسان میباشد چون وفور و فراوان است یک قافیه را سه بار تکرار نموده لذا وزن و تعداد ابیات برایش مهم نبوده و هنر و قدرت و توانایی خواجه در سرودن غزل هم مسجل و مسند است و هم مبین و معین است چون در تمام آرایه هاو صنایع شعری و ادبی خواجه حرف اول را میزند پس سخن مختصر نمایم و وزن بیت اول را جسارتااصلاح نمایم من کمترین شاگرد در مکتب حضرتش بقول پیر مرادم حاج ملا هادی اسرار سبزواری که نهایتا هم  شیخ مراد  و هم ارباب من و اجدادم می باشد چون املاک زراعی حکیم را من و اجدادم کشت و زرع می نمایم  لذا در یک غزل فلسفی می فرماید نزد ما پیر خرد طفل دبستانی است.....فلسفه مقتبسیست از دل دانشور ما...
حال  ما در مکتب ادبی حضرت حافظ اگر طفل دبستانی باشیم افتخار بس بزرگی میباشد لذا مصراع دوم مطلع الغزل اگر چنین اصلاح شود آن مورایی که کم دارد مرتفع میگردد.
به آب روشن می عارفی طهارت کرد
علی الصباح که میخانه را زیارت کرد.
حال حقیر چنین اصلاح می نمایم
به آب روشن می عارفی طهارت کرد
علی الصباح که به پیمانه می زیارت کرد
یا بگوییم
به آب روشن می عارفی طهارت کرد
علی الصباح که می و باده را زیارت کرد
یا
به آب روشن می عارفی طهارت کرد
علی الصبوحی و پیمانه را زیارت کرد
اگر بگوییم
به آب روشن می  عارفی طهارت کرد
علی الصبوح زد و میخانه را زیارت کرد
بهتر میشود چون صبوحی شرابی است که باده گساران صبح شب  باده پیمایی یک دو جام می نوشند تا رفع سر درد و صداعی شود

 

مصیب مهرآشیان مسکنی در ‫۴ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۷:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲:

با سلام در این غزل زیبا حقیر سخن فراوان دارم که باید هدف حضرت حافظ را از تکرار قافیه بیان نمایم و جهت پژو هش با چند تن از اساتید فن غزل مشورت نمایم و در هفته اینده بیت بیت ان را معنی و تفسیر مینمایم ولی در حال حاضر اولین بیت غزل باید اصلاح شود که یک مورا در وزن کم دارد و امکان دارد خود حضرتش متوجه وزن نشده چون سرودن این غزل هدف خاصی داشته و در وزن غزل زیاد توجه ننموده است و عمدا هم در این قافیه وبور و فراوان یک واژه را سه بار تکرار نموده و وزن تعداد ابیات برایش مهم نبوده و هنر و قدرت و توانایی خواجه در سرودن غزل مسجل و مسند است و در تمام ارایه هایرهدبی خواجه حرف اول را میزند پس سخن مختصر نمایم و وزن بیت اول را جسارتااصلاح نمایم من کمترین شاگرد در مکتب حضرتش بقول پیر مرادم حاج ملا هادی اسرار سبزواری که نهایتا ارباب من و اجدادم می باشد چون املاک زراعیش را هم کشت و زرع می نمایم .طفل دبطتانی مکتب حضرت حافظ افتخار من می باشد لذا مصراع دوم مطلع الغزل اگر چنین اصلاح شود آن مورایی که کم دارد مرفع میگردد.
به آب روشن می عارفی طهارت کرد
علی الصباح که میخانه را زیارت کرد.
حال حقیر چنین اصلاح می نمایم
علی الصباح که به میخانه می زیارت کرد
یا بگوییم
علی الصباح که به میخانه او زیارت کرد
علی الصبوحی و میخانه را زیارت کرد
اگر بگوییم
زد آن صبوحی و میخانه را زیارت کرد
بهتر میشود چون صبوحی شرابی است که باده نوشان شب براز رفع سر درد اول صبح یک دو جام می نوشند تا رفع سر درد شود

 

مصیب مهرآشیان مسکنی در ‫۴ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۱۱ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » کسری و دهقان:

در کتاب های درسی ما خود ملک الشعرا مرد حریص را که واقعا نقصان شعر بوده اصلاح نموده بود و چنین آمده بود
شاه کسری به مرد دهقان گفت
که چرا حرص میزنی چندین
پایه های تو بر لب گور است
تو کنون جوز میکنی بزمین
دلی در گذر تاریخ چون شاهنشاهی فرو ریخت باز جهت خوش باشی سراغ کاغذ باطله های بداهه رفته اند که این عمل اهانت به شاعر است مثل اینکه بداهه نقص دار مرا کسی از عمد بر اصلاحیه ان ترجیح دهد اشاعه بد اموزی است والا هیچ نکته قوتی به جمهوری اسلامی و یا انگیزه ای به نظام پادشاهی نمیگردد.

 

مصیب مهرآشیان مسکنی در ‫۵ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۰۴:۴۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶:

با سلام من ایمان خداشناسی را از حضرت حکیم عمر خیام فراگرفته ام حضرات سعدی و حافظ و مولانا ایمان درستی نداشته اند چون در اشعارشان زیاد سوگند بذات جلاله خداوند خورده اند گویا نمیدانسته اند اگر یک نفر صدبار بدات پاک پروردگار سوگند بخورد که فلان شخص قاتل است با سوگند او شخص متهم قصاص میشود ولی در رباعیات خیام و دیگرا فلاسفه مخصوصا خود حضرت خیام یک سوگند بدروغ نیست و لازم یه دکر است که بلا در شعر خیام به معنی مصیبت نیست بلکه بلا در عربی و قران معنی امتحان و آزمون است و این رباعیات من از روی ایمان و خداپرستی خیام سروده ام
فرجام به بارگاه کبریا خواهی رفت
در رحمت امید و رجا خواهی رفت
نعمت چو به خوان سفله پرور نبود
در نعمت سرشار خدا خواهی رفت
از کشور تن روح جدا خواهی رفت
پیوستهِ به تسلیم قضا خواهی رفت
چون اول و آخرش جهان دار نکوست
نیکو بر حق به انتها خواهی رفت
در عشق به صد نشو و نما خواهی رفت
با توشه و با برگ و نوا خواهی رفت
تا هست رجا به بارگاه توحید
مشتاق باشتیاق و با دعا خواهی رفت

 

۱
۲
۳
sunny dark_mode