ما را رخ آن نگار بایستی
آن شاهد روزگار بایستی
گویند حدیث یار خود ناری
اول باید که یار بایستی
در دست و دلم ز روضه وصلش
چون گل نرسید خار بایستی
آید بر من شکار دل وقتی
بازش هوس شکار بایستی
دل بردی به عشوه بردی جان
این عشوه خوش دو بار بایستی
گویند ز عشق درد دل خیزد
این درد دلم هزار بایستی
نهمار خوش است لیک پاینده
چون دولت شهریار بایستی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.