ناز تو کشیم ای ز سر تا قدمی ناز
با ناز تو گشتیم به عمری همه دمساز
راز تو نهفتم به دل و ناز تو در جان
تا کس نشود واقف از این ناز و از این راز
ز آغاز به پیشانی من عشق تو شد ثبت
انجام کجا محو شود سکه آغاز
در علم بهر دور توئی بر همه اعلم
وز حسن بهرکوی توئی از همه ممتاز
تا لعل لبت گشت به شیراز شکرپاش
شد عقرب جرار همه شکر اهواز
در روز و شبی شمع و مه و مشعل خورشید
کس نیست در این مرتبه با شخص تو انباز
در حسن بسی واحد و فردند در این دور
یک تن چو تو نبود به جهان شاهد و طناز
در حرفه و صنعت همه شبهند ولیکن
بسیار بود فرق ز خراز و ز خباز
«حاجب » نشود منطفی از هر پف و فوتی
آن شمع که روشن ز خدا گشت به شیراز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
برگوی بداماد خود ای ناصر بزاز
تا مست شد از . . . ن نکند عربده آغاز
از وجه غزی و تتری سست رکونی
بر مردم کسبه نشود طاعن و غماز
تا کو بیان جمع نگردند دگر بار
[...]
آخر نظری کن به من ای سرو روان باز
هر چند که آید همه از سرو روان ناز
سرگشته چو ماییم خروشان ز فراقت
در گوش تو خواهیم که گوییم همه راز
قدّ تو بلندست و مرا دست رسی نیست
[...]
المنه لله که دگر مرغ خوش آواز
قانون غزل کرد بمضراب زبان ساز
چون لاله دلم چاک شد از باد بهاری
وقت است که این داغ کهن تازه شود باز
هرگز بزمین توسن بختش نرساند
[...]
ای کافر پرعشوه و ای دلبر طناز
یک چشم زدن و انکنی چشم خود از ناز
هر لحظه کنی عشوه و ناز دگر آغاز
تا چند کنی ناز؟ که تا چشم کنی باز
چون به ستاریت دیدم پرده ساز
هم بدست خود دریدم پرده باز
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.