گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

چون ترک جنک جوی من از در در آیدا

با شور جنگ و مشغله در محضر آیدا

خنجر بدست مست در آید ببزم من

چون است حال مست که با خنجر آیدا

مست است و حال مست نباشد بیکروش

هر ساعتی بمشغله دیگر آیدا

گاهی به لطف و ناز و بناگاه در بکین

با ساغر شراب مرا در بر آیدا

خوشا دمیکه در بر من با هزار ناز

چون صد هزار خرمن سیسمبر آیدا

ما را نیازمندی و او را توانگری است

شاید اگر بخانه ما کمتر آیدا

زابرو گرفته تیغ و مژه بر کشیده صف

شاه است و شاه با حشم و لشگر آیدا

جان می سپارمش بقدم خاصه کز نشاط

مخمور و مست با قدح و ساغر آیدا

زلفش هزار تاب و بهر یک هزار چین

هی چین و حلقه در پس یکدیگر آیدا

صد حلقه تا بدوش و دو صد حلقه کرد گوش

صد حلقه اش چه طوق بگردن در آیدا

افتد باتفاق ولی نادر اوفتد

درویش را که پای به گنج زر آیدا