گنجور

 
قدسی مشهدی

خط تو سرمه کشد دیده تمنا را

لب تو تازه کند روح صد مسیحا را

بود به مرهم راحت همیشه طعنه‌فروش

کسی که یافت دلش ذوق داغ سودا را

بود بر اهل محبت حرام آسایش

تبسمی که کند تازه زخم دلها را

عجب نباشد اگر در محبت یوسف

دوباره عشق جوانی دهد زلیخا را

زهی تصرف خوبان که شیخ صنعان هم

کمند گردن جان کرد زلف ترسا را

در آتش است ز حسنی دلم که شعله او

برآورد ز تماشای طور، موسی را

برای آنکه شود وصل یار زود آخر

ستاره بدم امروز کرده فردا را

ز خون دیده و دل در خیال عارض دوست

کنم به لاله و گل فرش، روی صحرا را

بیا به دیده ما سیر کن نه در گلشن

به برگ گل مکن آزرده آن کف پا را

چه شد که دامن قدسی ز خون دیده پرست

کسی ز موج نکرده‌ست منع دریا را

 
 
 
مسعود سعد سلمان

دو زلف تو صنما عنبر و تو عطاری

به عنبر تو همی حاجب اوفتد ما را

مرا فراق تو دیوانه کرد و سرگردان

ز بهر ایزد دریاب مر مرا یارا

بمان بر تن من زلف عنبرینت که هست

[...]

مولانا

اسیر شیشه کن آن جنیان دانا را

بریز خون دل آن خونیان صهبا را

ربوده‌اند کلاه هزار خسرو را

قبای لعل ببخشیده چهره ما را

به گاه جلوه چو طاووس عقل‌ها برده

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

اگر تو فارغی از حال دوستان یارا

فراغت از تو میسّر نمی‌شود ما را

تو را در آینه دیدن جمال طَلعت خویش

بیان کند که چه بودَست ناشکیبا را

بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

به سرنمی شود از روی شاهدان ما را

نشاط و خوش دلی و عشرت و تماشا را

غلام سیم برانم که وقت دل بردن

به لطف در سخن آرند سنگ خارا را

به راستی که قبا بستن و خرامیدن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
امیرخسرو دهلوی

زمانه حله نو بست روی صحرا را

کشید دل به چمن لعبتان رعنا را

هوای گل ز خوشی یاد می دهد، لیکن

چه سود چون تو فرامش نمی شوی ما را

ز سرو بستان چندین چه می پرد بلبل

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه