چه باشد جان که عاشق در ره جانان برافشاند
ز جان بهتر نثاری بایدش تا آن برافشاند
شود جیب و کنار عالم از یاقوت اشکم پر
چو چشم خونفشانم دامن مژگان برافشاند
به گردن طوق عشق از زلف ترسازادهای دارم
که گر صد ساله زاهد بیندش ایمان برافشاند
نخواهد بعد مردن هم غبارم دامنش گیرد
به ناز از تربتم چون بگذرد دامان برافشاند
چنین کان غمزه فتان سر خونریختن دارد
سزد گر صد مسیح و خضرمشرب جان برافشاند
کهن ریش دلم دارد غباری تازه شستی کو
که بر رخسار زخمم آبی از پیکان برافشاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.