گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
غبار همدانی

ساقیا می ده که تا ما عاقلیم

در فنون عشقبازی جاهلیم

بسکه غافل خفته وقت کشت و کار

گاه محصول است و ما بیحاصلیم

لذت هستی به مستی حاصل است

ما به کلی زین دو معنی غافلیم

بر امید زخم دیگر زنده ایم

ورنه از زخم نخستین بسملیم

سرو باغ خلد بودیم و کنون

بر لب جوی جهان پا در گلیم

طلعت جانان ز جان محجوب نیست

ما میان جان و جانان حایلیم

از بلا غافل نشیند تنگ دل

ما گروه عاشقان دریا دلیم

موج طوفان بلا از سر گذشت

ما چنان فارغ که اندر ساحلیم

بار بگشودند همراهان و ما

هم در اول گام و اول منزلیم

مهر رخشانیم لیکن چون خلیل

رو به ما آرد غبارا آفلیم