آنها که ز سودای تو سرگردانند
آشفته و شوریده و بی سامانند
در طلعت زیبای تو حیرانانند
حیرانانند و تا بحی میرانند
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
آنها که ز سودای تو سرگردانند
آشفته و شوریده و بی سامانند
در طلعت زیبای تو حیرانانند
حیرانانند و تا بحی میرانند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
چون بنشینند و مطربان بنشانند
انصاف طرب ز آدمی بستانند
سوزند سپند و نام ایزد خوانند
بر مرکب شیرزاد در افشانند
بر من قلم قضا چو بی من رانند
پس نیک و بدش ز من چرا میدانند
دی بی من و امروز چو دی بی من و تو
فردا به چه حجتم به داور خوانند
خصمان ملک چو جغد در ویرانند
دایم همه را همچو مگس میرانند
خود را چو همای از چه قِبَل میدانند
کز چشم چو سیمرغ همی پنهانند
بر درگه وصل یار سرهنگانند
بی سیمان را ز در برون می رانند
در صدر وصال او گرم ننشانند
آخر دل خسته را ز من نستانند
این رافضیان که امت شیطانند
بیدینانند و سخت بیایمانند
از بس که خطا فهم و غلط پیمانند
خاقانی را خارجی میدانند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.