خیالی بود یارب دوش یا در خواب میدیدم
که رویش در نظر بر کف شراب ناب میدیدم
به اکسیر سعادت یافتم آخر بحمدالله
وصالش را که همچون کیمیا نایاب میدیدم
چه حاجت بود شمع افروختن در بزم او یارب
چو از عکس رخش عالم همه مهتاب میدیدم
به داغ نامرادی جان و دل میسوخت دشمن را
چو خود را بر مراد خاطر احباب میدیدم
بسی بر خاک سودم پیش پای ساقی از مستی
سری کش سجدهگه در گوشهٔ محراب میدیدم
به آب زندگی پی برد زاقبال وصال او
دلی کز آتش مهجوریش در تاب میدیدم
جهانی جان همیدادند بهر جرعهای اما
ز جامش جامی لبتشنه را سیراب میدیدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خیال چشم و ابرویت شبی در خواب میدیدم
تو گویی جادوان مست در محراب میدیدم
ز دست چشم و دل آن دم تن غمدیدهٔ خود
گهی در آتش محنت گهی در آب میدیدم
را تمنای رخ و زلفت چو میکردم در آن سودا
[...]
شبی کان سرو سیم اندام را درخواب میدیدم
تن خود را عیان از رعشه چون سیماب میدیدم
در آن تاریکی شب از فروغ ماه روی او
ز روزن رفته بیرون شعله مهتاب میدیدم
نمیدیدم تنش را از لطافت لیک روی خود
[...]
چه دولت بود یارب دوش من در خواب میدیدم
که نخل مدعا را پر بر و شاداب میدیدم
سکندر بهر آب زندگی ظلمت برید و من
به تاریکی شب سرچشمه آن آب میدیدم
نگه مل، چهره گل، خط سنبل و قد سرو و لب شکر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.