گنجور

 
جامی

این همه خونابه کاندر چشم گریان من است

گشته پیدا از جراحت های پنهان من است

قاصدی کاید ز جانان بهر قتل دیگری

قاصد جانان مگو کو قاصد جان من است

پرده از راز دلم چون غنچه برخواهد گرفت

چاک ها کز شوق آن اندر گریبان من است

خواب دیدم دوش کان لب می گزم اینک هنوز

در لبش مانده نشان زخم دندان من است

می شوم خاک رهت ای باد گرد من ببر

هر کجا جولانگه سرو خرامان من است

هر شب از تسبیح خود فوج ملک مانند باز

بس که بر اوج فلک فریاد و افغان من است

از جگر جامی کباب آور ز خون دل شراب

کامشب آن خوانخواره بدمست مهمان من است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode