گنجور

 
جامی

می فزایی خط مشکین عارض چون سیم را

می کشی بر صفحه امید حرف بیم را

روی تو در احسن التقویم اگر دیدی حکیم

کی نهادی ز آفتاب و مه رقم تقویم را

کشور خوبی مسلم شد تو را در گوش کش

حلقه خدمت سرافرازان هفت اقلیم را

عاشقان را خاک پای خود کنی هر دم خطاب

با فرودستان ز حد بیرون مبر تعظیم را

گر حسود از فتنه آتش زد جهان را باک نیست

آتش نمرود گلزار آمد ابراهیم را

حکمت آموز دل پاکت سروش غیب بس

گو معلم برشکن هنگامه تعلیم را

تیغ می رانی که جامی نقد جان تسلیم کن

هر چه فرمایی به جان استاده ام تسلیم را

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode