گنجور

 
کمال خجندی

قدمت آن با الف با سرو سیمین

بگویم راست هم آنی و هم این

خط سبزت زرخ دل بردن آموخت

که طوطی گیرد از آئینه تلقین

از بیماری مرا درد سری نیست

چو خاک آستان نست بالین

برویت زلف را طی مکانست

که شب در روم باشد روز در چین

زهی فرهاد و شیرینکاری او

که دنیی کرد و دین در کار شیرین

به از فرهاد مرد بار غم نیست

که بار عاشقی باریست سنگین

کمال از لطف آن به گوی و رخسار

که خوش باشد حکایت های رنگین

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode