گنجور

 
کمال خجندی

به درد تو جز ناله همدم ندارم

کسی را درین پرده محرم ندارم

جفای جهان میکشد عاقل و من

غمت دارم و از جهان غم ندارم

به مهر رخت عالمی دارم امروز

که یک ذره پروای عالم ندارم

در دست دور از دهانت

من این نکته چندان مسلم ندارم

غم و محنت و درد چندانکه خواهی

سلیمان وقتم که خانم ندارم

از آن دم که غایب ز چشم کمالی

من از دولت عشق تو کم ندارم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode