آن ریش فلان مزد قانی
ریشیست عظیم باستانی
بسیار، چو حادثات گیتی
نا خوش، چو بلای ناگهانی
در هم ، چو دلش ز تنگ عیشی
محکم،چو کفش ز سوزیانی
انبومو گران و زشت و ناخوش
مانندۀ ابر مهرگانی
بر سینۀ او ز دورگویی
بر خر نمدیست ترکمانی
ناید به هزار سال پیدا
تیزی که درو شود نهانی
آویخته زو بصد علامت
چو پشم سگان کاهدانی
آلوده چو عرضش از معایب
خالی چو دماغش از معانی
از جملۀ ریشهای گیتی
آن را شاید که ریش خوانی
نتوان گفتن به ... یک تن
آن ریش چنان هزا رگانی
هر شاخی از آن به... قومی
وان قوم ظریف و اصفهانی
بس لایق تست این که گویند
ریش تو ریم ز باستانی
این قدر نداند آن مدمّغ
با آن همه فضل و چیز دانی
کان ریش چنان نمی پسندند
صاحب طبعان این زمانی
زیرا که بهیچ کار ناید
الّا ز برای دمنه دانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
آن جنگی مرد شایگانی
معروف شده به پاسبانی
در گردنش از عقیق تعویذ
بر سرش کلاه ارغوانی
بر روی نکوش چشم رنگین
[...]
ای آنکه به رخساره ارغوانی
نوشین لبی و شیرین زبانی
بازار تو خود همچو آسمانست
زیرا که تو چون ماه آسمانی
فرمان نکویان همه تو را شد
[...]
ای چشم و چراغ آن جهانی
وی شاهد و شمع آسمانی
خط نو نبشته گرد عارض
منشور جمال جاودانی
بی دیده ز لطف تو بخواند
[...]
عشقست نشان بی نشانی
از خود چو برون شوی بدانی
ای رای ملک شه معظم
مهپرور سالبخش ثانی
ای کرده کلیموار عدلت
آبان خدای را شبانی
حقا که شوی به مهر مه بر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.