گنجور

 
حکیم نزاری

تنها نی ام اگرچه که تنها نشسته ام

با خاصگانِ عالمِ بالا نشسته ام

در من اگر به چشم اضافات بنگرند

این جا نی ام به مرتبه آن جا نشسته ام

می دان حقیقتم به خرابات معتکف

اندر نماز اگر به مصلّا نشسته ام

بر متّکایِ سدره از این چارچوبِ شخص

پنهان ز خویش رفته و پیدا نشسته ام

تا مست باز گردم چون مست آمدم

در پایِ خم همیشه به عمدا نشسته ام

بر مقتضایِ حکم تَموتون تُبعثون

مست و خراب بی سرو بی پا نشسته ام

مخمور در جوابِ سؤالات عاجزم

سر مست عشق منتظر آن را نشسته ام

نی نی چه آید از من و گفت و شنیدِ من

دل بسته در خدایِ تعالی نشسته ام

در کنج گنج یابِ نزاری ملوک وار

بر کف گرفته جامِ مصفّا نشسته ام

دستم به روزگارِ مشعبد نمی رسد

بر بامِ امتحان به تماشا نشسته ام

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode