گنجور

 
حکیم نزاری

یک نفس با همدمی از هردو عالم خوش ترست

کنج خلوت خانه ای از ملکت جم خوش ترست

صحبت نامحرمان ناخوش تر از جان کندن است

آه از محرم که او جان یارمحرم خوش ترست

گرچه ما تنها نشینانیم و تنهائی خوش است

لیک گر یاری بود با یارهمدم خوش ترست

ساقیا رطل دمادم برزن و دم برمزن

کز طریق بیخودی رطل دمادم خوش ترست

یک قدح صاف صبوحی خوش تر از ملک دو کون

ور همه یک کوزه ی دردی بود هم خوش ترست

سوگوارانیم کز مشرق به ارض افتاده ایم

مرد عشرت نیستیم اینجا که ماتم خوش ترست

غم به ما شاد است و ما دیوانگان عالمیم

شادی دیوانگان ، دیوانه خرّم خوش ترست

عاشقانِ بی غرض خوانند مارا لاجرم

نیک با بد بهتر است و نوش با سم خوش ترست

مرهم جان نزاری زخم باید زخم عشق

زخم کز بازوی عشق آید ز مرهم خوش ترست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode