گنجور

 
حکیم نزاری

گر از خیال مرا با تو دوش صورت بست

که در مقام وفا با منت نفاقی هست

شنیده باشی و دانی که در مثل گویند

حدیث مست نگیرند عاقلان بر دست

در این که ترک ادب کردم اشتباهی نیست

ولی درست شود شیشه باز چون بشکست

هزار بندگی ات کرده ام به یک تقصیر

ز دوستان وفادار باز نتوان جست

ز وصل و هجر بر ابنای روزگار به فخر

ز اتفاق شما کرده ام غلو پیوست

چنان مکن که زبان در کشند دشمن و دوست

که جوش و بوش نزاری به عاقبت بنشست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode