چیست آن رخشنده و پاک و زدوده گوهری
فتنهٔ هر دشمنی و شحنهٔ هر لشکری
گوهری کاندر صفت مانند آبی روشن است
یا به هنگام عمل مانند سوزان آذری
اصلش از سنگ است وچون آتش فروزد روز جنگ
سنگ خارا از نهیب او شود خاکستری
پشت اسلاماست ازین معنی ستایندش همی
روز آدینه خطیبان از سر هر منبری
سربهسر پرگوهرست و چون هنر باید نمود
گوهر او در هنر پیدا کند هر گوهری
راستگویی پیکر رخشان او چون آینه است
کاندرو دیده خیالی بیند از هر پیکری
روز رزم از خون دشمن بشکفاند ارغوان
ورچه رنگش درکبودی هست چون نیلوفری
اختر دشمن بسوزد چون بود روز نبرد
از کف سلطان درفشان چون زگردون اختری
افسر شاهان ملک سلطان که بیفرمان او
هیچ شاه اندر جهان بر سر ندارد افسری
آن خداوندی که پیمان بست با او روزگار
کز بقا بر عمر او هر روز بگشاید دری
کس نبیند زو همایونتر زمین را خسروی
کس نبیند زو مبارکتر جهان را داوری
نیست در عالم برون از بند پیمانش دلی
نیست درگیتی برون از خط فرمانش سری
زینت ایام باشد جاودان تا هر زمان
رسم او برگردن ایام بندد زیوری
عزم او آن است کز شمشیر او سالی دگر
کس نبیند در همه عالم بتی یا بتگری
گرچه آمد شاه ما بعداز همه نامآوران
بخت او عالیترست از قدر هر نام آوری
ورچه آمد مصطفی بعد از همه پیغمبران
قدر او افزونتر است از قدر هر پیغمبری
شهریارا آفتاب عالم افروزی مگر
زان کجا نام تو مشهورست در هر کشوری
همت تو بر همه آفاق نعمتگسترست
نیست الا همت عالیْتْ نعمتگستری
روز رزم از هیبت شمشیر گوهردار تو
بر تن خصم تو هر مویی شود چون نَشْتری
با حسام تو نماند در سپاه دشمنان
ناگسسته جوشنی و ناشکسته مغفری
هرکه نپسندد در و درگاه تو بالین خویش
روزگار او را ز محنت گستراند بستری
وانکه خواهد تا برآرد بر خلافت یکنفس
آن نفس در حنجرش گردد چو بُرّان خنجری
از سخا وجود توست افزایش هر خاطری
وز ثنا و مدح توست آرایش هر دفتری
مر تو را در حضرت عالی سعادت رهبرست
چون تو باشد هرکه دارد چون سعادت رهبری
پیش تو میر مؤید روز و شب خدمتگرست
نیست چون میر مؤید در جهان خدمتگری
هم ندیم است او به خدمت پیش تو هم چاکرست
اینت شایسته ندیمی اینت زیبا چاکری
کهترست او پیش تخت تو ولیکن در هنر
بر سر آزادگان هست او به واجب مهتری
از هنرمندی و عقل او را تویی پروردگار
کس ندید و کس نبیند چون تو چاکر پروری
تا بتابد مهر رخشان بر سپهر زودگرد
همچو زرین مهرهای از لاجوردین چنبری
همچنین بادی سر شاهان و تاج خسروان
یافته بوی نشاط تو سر هر سروری
یاور تو در همه کاری خدای دادگر
زانکه در هرکار ازو بهتر نباشد یاوری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای جهان را دیدن تو فال مشتری
کیست آن کو نیست فال مشتری را مشتری
گر ز عنبر بر سمن عمدا تو افکندی زره
آن زره که کاشته است از غالیه بر ششتری
آهوی بزمی تو با کبر پلنگانت چکار
[...]
ای شکسته تیره شب بر روی ، روشن مشتری
تیره شب بر روی روشن مشتری در ششتری
از شکر بر نقره داری دانۀ یاقوت سرخ
وز شبه بر عاج داری حلقۀ انگشتری
زلف مشکین تو پنداری که آزر بر نگاشت
[...]
ای شکنج زلف جانان بر پرند ششتری
سایبان آفتابی یا نقاب مشتری
توده توده مشک داری ریخته بر پرنیان
حلقه حلقه زلف داری بافته بر ششتری
گاه بر گلنار تازه شاخهای سنبلی
[...]
ای به رخسار و به عارض آفتاب و مشتری
آفتاب و مشتری را من به جانم مشتری
داری از سنبل نهاده سلسله بر آفتاب
داری از عنبر کشیده دایره بر مشتری
از سر زلف سیه با حلقههای سنبلی
[...]
ای پدیدار آمده همچون پری با دلبری
هر که دید او مر ترا با طبع شد از دل بری
آفتاب معنی از سایت بر آید در جهان
زان که از هر معنیی چون آفتاب خاوری
زهره مزهر بر تو سازد کز عطارد حاصلی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.