گنجور

 
هلالی جغتایی

تا کی آن شوخ نظر بر دگری اندازد؟

کاشکی جانب ما هم نظری اندازد

آه از آن خنجر مژگان، که بهر چشم زدن

چاکها در دل خونین جگری اندازد

بخت بد گر نرساند خبر وصل ترا

باری از مرگ رقیبان خبری اندازد

ای خوش آن عاشق پر ذوق، که از غایت شوق

دست در گردن زرین کمری اندازد

سر گرانست هلالی، قدح باده بیار

تا شود مست و بپای تو سری اندازد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode