گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ مجاهد گفت: مسلمانان و جهودان در کار قبله سخن گفتند، و تفاخر کردند هر کس ازیشان بقبله خویش. جهودان گفتند: بیت المقدس فاضلتر و شریفتر، و قبله آن است که مهاجر انبیاست در زمین مقدّسه.

مسلمانان گفتند: قبله کعبه است و کعبه شریفتر و عظیم‌تر و نزدیک خدا بزرگوارتر و دوستر از همه روی زمین، فأنزل اللَّه عزّ و جلّ: إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ ایشان درین منازعت بودند که ربّ العالمین تفضیل کعبه را این آیت فرستاد.

فصل فی فضائل مکة

اکنون پیش از آنکه در تفسیر و معانی خوض کنیم، از فضائل مکه و خصائص کعبه طرفی بر گوئیم، هم از کتاب خدا عزّ اسمه، و هم از سنّت مصطفی (ص): قال اللَّه: جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ و وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً و وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعِیلُ. و طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ و إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِی حَرَّمَها. و رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً. و وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ. وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ و فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ. و أَ جَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ. و إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ و وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالًا... الی غیر ذلک من الآیات الدّالّة علی شرفها و فضلها. این آیات هر یکی بر وجهی دلالت کند بر شرف کعبه و فضیلت آن، و بزرگواری و کرامت آن نزدیک خداوند عزّ و جلّ. آن را عتیق خواند، و عتیق کریم است و از دعوی جبّاران آزاد یعنی که: بزرگوارست آن خانه بنزدیک خداوند عزّ و جلّ، و آزاد است، که هرگز هیچ جبار سرکش دعوی در آن نکرد و قصد آن نکرد. مسجد حرام خواند و شهر حرام و بیت حرام، یعنی که با آزرم است، و با شکوه، و با وقار. بازگشتن‌گاه جهانیان و جای امن ایشان، و نزول‌گاه انبیاء و مستقرّ دوستان، منبع نبوّت و رسالت و مهبط وحی و قرآن.

و از دلائل سنّت بر شرف آن بقعت آنست که: مصطفی (ص) گفت آن گه که بر خروره بیستاد: «و اللَّه انّی لاعلم انّک أحبّ البلاد الی اللَّه و احبّ الارض الی اللَّه، و لو لا انّ المشرکین اخرجونی منک ما خرجت.

و قال (ص): «انّ الارض دحیت‌ من مکة، و أوّل من طاف بالبیت الملائکة و ما من نبیّ هرب من قومه الی اللَّه الّا هرب الی الکعبة، یعبد اللَّه فیها حتّی یموت» و «انّ قبر نوح و هود و شعیب و صالح فیما بین زمزم و المقام» و «انّ حول الکعبة لقبور ثلاثمائة نبیّ» و «انّ بین الرّکن الیمانی الی الأسود لقبر سبعین نبیّا، و انّ بین الصّفا و المروة لقبر سبعین الف نبیّ»

و روی: «ان اسماعیل بن ابراهیم (ع) شکا الی ربّه حرّ مکة، فأوحی اللَّه الیه انّی افتح علیک بابا من الجنّة فی الحجر، یجری علیک الرّیح و الرّوح الی یوم القیامة»، و قال (ص): «انّ ما بین الرّکن الیمانی و الرّکن الأسود روضة من ریاض الجنّة، و ما من احد یدعو اللَّه عند الرّکن الأسود و عند الرّکن الیمانی و عند المیزاب الّا استجاب اللَّه له الدّعاء.»

و قال: «من نظر الی البیت ایمانا و احتسابا غفر اللَّه له ما تقدّم من ذنبه و ما تأخّر» و «من صلّی خلف المقام رکعتین غفر له، و یحشر فی الآمنین یوم القیامة» و «من صبر علی حرّ مکة ساعة من النّهار تباعدت منه النّار مسیرة خمسمائة عام.»

و قال (ص): «الحجون و البقیع یؤخذ باطرافهما و ینثران فی الجنّة و هما مقربا مکة و المدینة».

و قال علیه السلام: «انّ الرکن و المقام یأتیان یوم القیامة کلّ واحد منهما مثل ابی قبیس لهما عینان و شفتان یشهدان لمن وافاهما.»

و قال وهب بن منبه: مکتوب فی التّورات انّ اللَّه عزّ و جلّ یبعث یوم القیامة سبعمائة الف ملک من الملائکة المقرّبین بید کلّ واحد منهم سلسلة من ذهب الی البیت الحرام، فیقال لهم اذهبوا الی البیت الحرام فزمّوه بهذه السلاسل ثمّ قوّدوه الی المحشر، فیأتونه، فیزمونه، بسبعمائة الف سلسلة من ذهب ثمّ یمدّونه، و ملک ینادی: یا کعبة اللَّه سیری! فتقول لست بسائرة حتی اعطی سؤلی، فینادی ملک من جوّ السّماء: «سلی». فتقول الکعبة: «یا ربّ! شفّعنی فی جیرتی الّذین دفنوا حولی من المؤمنین» فیقول اللَّه سبحانه: قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ قال: فیحشر موتی مکة من قبورهم بیض الوجوه کلّهم محرمین، مجتمعین، یلبّون.

ثم تقول الملائکة: سیری یا کعبة اللَّه. فتقول: «لست بسائرة حتّی اعطی سؤلی.» فینادی ملک من جوّ السّماء: «سلی، تعطی». فتقول الکعبة: «یا ربّ! عبادک المذنبون الّذین وفدوا الیّ من کلّ فجّ عمیق شعثا غبرا قد ترکوا الأهلین و الاولاد، و خرجوا شوقا الیّ، زائرین، طائفین، حتی قضوا مناسکهم کما امرتهم، فاسألک ان تؤمنهم من الفزع الاکبر، فتشفّعنی فیهم و تجمعهم حولی.» فینادی الملک: «انّ منهم من ارتکب الذّنوب و اصرّ علی الکبائر حتّی وجبت له النّار.» فتقول الکعبة: «انّما اسألک الشّفاعة لأهل الذّنوب العظام!» فیقول اللَّه تعالی: «قد شفعتک فیهم و أعطیتک سؤلک». فینادی مناد من جوّ السّماء الا من زار الکعبة فلیعتزل من بین النّاس، فیعتزلون، فیجمعهم اللَّه حول البیت الحرام بیض الوجوه، آمنین من النّار، یطوفون و یلبّون. ثمّ ینادی ملک من جوّ السّماء: «الا یا کعبة اللَّه سیری!» فتقول الکعبة: «لبّیک، لبّیک! و الخیر فی یدیک، لبّیک لا شریک لک، لبّیک! انّ الحمد و النعمة لک، و الملک لک، لا شریک لک!» ثمّ یمدّونها الی المحشر.

إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ علماء را اختلاف است در معنی این آیت. روایت کنند از علی علیه السلام که گفت: «هو اوّل بیت وضع للنّاس مبارکا و هدی للعالمین»

میگوید: اوّل خانه که در آن برکت کردند و نشانی ساختند جهانیان را، تا آن را زیارت کنند و قبله خود سازند، و خدای را در آن عبادت کنند، آنست که به «بکة».

ابن عباس، کلبی، و حسن همین تفسیر کردند، قالوا: هو اول بیت وضع للناس یحجون الیه و یعبد اللَّه فیه. برین قول «بیت» بمعنی مسجد است کقوله: «أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِکُما بِمِصْرَ بُیُوتاً» ای مساجد. و کقوله تعالی: فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یعنی المساجد.

و ابو ذر از مصطفی (ص) پرسید که: اوّل مسجد که مردمان را نهادند در روی زمین کدام است؟ مصطفی (ص) گفت: «مسجد حرام». ابو ذر گفت: «و بعد از آن کدام؟» مصطفی (ص) گفت: «بعد از آن مسجد اقصی». گفت: میان آن هر دو چند زمان بود؟ مصطفی (ص) گفت: چهل سال. آن گه گفت:

«حیثما ادرکتک الصلاة فصلّ فانّه مسجد.»

قومی گفتند: اعتبار این اوّلیّت بزمان است، نه بشرف و منزلت یعنی: هو اوّل بیت ظهر علی وجه الماء عند خلق السّماء و الارض، خلقه اللَّه قبل الأرض بألفی عام، و کان زبدة بیضاء علی الماء، فدحیت الارض من تحته.»

و قیل: «هو اوّل بیت بعد الطّوفان» و هو الّذی قال تعالی: وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ. و قیل: هو اوّل بیت بناه آدم و اتّخذه قبلة. و فی ذلک ما

روی: انّ اللَّه عزّ و جلّ انزل من السّماء یاقوتة من یواقیت الجنّة، لها بابان من زمرّد اخضر: باب شرقی و باب غربی، و فیها قنادیل من الجنّة فوضعها علی موضع البیت، ثمّ قال یا آدم: انّی اهبطت لک بیتا تطوف به کما یطاف حول عرشی، و تصلّی عنده کما یصلّی عند عرشی».

قوله لَلَّذِی بِبَکَّةَ گفته‌اند: بکه نام مسجدست و مکه نام حرم. و گفته‌اند: بکه خانه کعبه است و مکه همه شهر. قریش آن گه که خانه باز کردند نو کردن را اساس آن بجنبانیدند، سنگی دیدند سیاه و عظیم از آن اساس که خانه بر آن بود، بر آن نبشته بسپیدی هموار: «بکة بکة» از آنست که بکه نام نهادند. و گفته‌اند که: مکه و بکه هر دو یکیست، همچون لازم و لازب. و اصل مکه از امتکاک است، یقال مکّ الفصیل ضرع امّه و امتکّه، اذا امتصّه، فکأنّه یجمع اهل الآفاق و یؤلّفهم. و سمّیت بکّة لأنّها تبکّ اعناق الجبابرة ای تقطعها اذا همّوا بها و قیل: لأنّ النّاس یتباکون علیه ای یتزاحمون علیه فی الطّواف.

مُبارَکاً من البرکة، و هی ثبوت الخیر فی الشّی‌ء ثبوت الماء فی البرکة و سمّیت البرکة لثبوت الماء فیها.

وَ هُدیً لِلْعالَمِینَ آن خانه از خداوند عزّ و جلّ راه نمونی‌ست بندگان را سوی حق، و شناخت قبله حق. گفته‌اند که: کعبه قبله اهل مسجد است و مسجد قبله اهل حرم، و جمله حرم قبله اهل زمین.

روی: أنّ النّبی (ص) قال: من صلّی فی المسجد الحرام رکعتین فکأنّما صلّی فی مسجدی الف رکعة، و من صلّی فی مسجدی صلاة کانت افضل من الف صلاة فیما سواه من البلدان. ثم ما اعلم الیوم علی وجه الارض بلدة یرفع فیها من الحسنات بکلّ واحدة منها مائة الف ما یرفع من مکّة، ثم ما اعلم من بلدة علی وجه الارض انّه یکتب لمن صلّی فیها رکعتین واحدة بمائة الف صلاة ما یکتب بمکّة، و ما اعلم من بلدة علی وجه الارض یتصدّق فیها بدرهم واحد یکتب له الف درهم ما یکتب بمکّة، و ما اعلم علی وجه الأرض بلدة فیها شراب الأبرار الّا زمزم و هی بمکّة، و ما اعلم علی وجه الارض مصلّی الاخیار الّا بمکّة. و ما اعلم علی وجه الارض بلدة ان احد یمشی فیها مشیا یکون مشیته تلک تکفیرا لخطایاه و انحطاطا لذنوبه، کما یحطّ الورق من الشّجرة الا بمکّة.

قوله: فِیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ. در آن خانه نشانهای روشن است. آن گه بر عقب آن نشانها را تفسیر کرد: مَقامُ إِبْراهِیمَ گفته‌اند که: همه مسجد هم کعبه و هم جز از آن مقام ابراهیم (ع) است. و در سیاق این آیت این وجه مستقیم‌تر است. و گفته‌اند: مقام ابراهیم که درین آیت نامزد است، آن سنگ است که اکنون هنوز بجای است، دو قدم درو نشسته، یکی چپ و یکی راست، که فرا پیش خانه نهاده‌اند برابر مشرق، و پوشیده می‌دارند در حقّه و غلاف و طیب. و ازین وجه است قراءت آن کس که خواند: فیه آیة بینة علی التّوحید.

و قصّه مقام ابراهیم و بدو کار او آن است که: از ابن عباس روایت کردند. گفت: ابراهیم، اسماعیل و هاجر را به مکه برد و آن‌جا بنشاند. روزگاری بر آمد، تا جرهمیان بایشان فرو آمدند و اسماعیل زن خواست از جرهم، و مادر وی هاجر از دنیا رفته، ابراهیم آن جا که بود از ساره دستوری خواست تا به مکه شود بزیارت ایشان. ساره شرط کرد و با وی پیمان بست که زیارت کند و از مرکوب فرو نیاید تا باز گردد. ابراهیم (ع) آمد و اسماعیل (ع) بیرون از حرم بصید بود. ابراهیم گفت: زن اسماعیل را: «این صاحبک؟» شوهرت کجا است؟ جواب داد: «لیس هاهنا، ذهب یتصیّد.» این جا نیست، بصید رفته است. گفت: هیچ طعامی و شرابی هست که مهمان داری کنی؟ گفت: نه، بنزدیک من نه کس است، نه طعام! ابراهیم گفت: چون شوهرت باز آید سلام بدو رسان و بگوی عتبه در سرای بگردان. این سخن بگفت و بازگشت. پس اسماعیل باز آمد و بوی پدر شنید و آن زن قصّه با وی بگفت و پیغام بگزارد. اسماعیل وی را طلاق داد و زنی دیگر خواست، بعد از روزگاری ابراهیم باز آمد هم بران عهد و پیمان که با ساره بسته بود. اسماعیل بصید بود. گفت: «این صاحبک؟» جواب داد که اسماعیل بصید است هم اکنون در رسد ان شاء اللَّه، فرود آی و بیاسای که رحمت خدای بر تو باد. گفت: هیچ توانی که مهمان داری کنی؟

گفت: آری توانم. گوشت آورد، و شیر آورد، ابراهیم ایشان را دعا گفت و برکت خواست. آن گه گفت: فرود آی تا ترا موی سر بشویم و راست کنم. ابراهیم فرو نیامد که با ساره عهد کرده بود که فرو نیاید. زن اسماعیل رفت و آن سنگ بیاورد و سوی راست ابراهیم فرو نهاد، ابراهیم قدم بر آن نهاد و اثر قدم ابراهیم در آن نشست. و یک نیمه سر وی بشست. آن گه سنگ، با سوی چپ برد، و ابراهیم قدم دیگر بر آن نهاد و اثر قدم در آن نشست. و نیمه چپ وی بشست. آن گه گفت: چون شوهرت باز آید سلام من برسان، و گوی عتبه در سرایت راست بیستاد نگه‌دار.

پس چون اسماعیل باز آمد، قصّه با وی بگفت و اثر هر دو قدم وی باو نمود. اسماعیل گفت: ذاک ابراهیم علیه السّلام.

روی عبد اللَّه بن عمر. قال: سمعت رسول اللَّه یقول: الرّکن و المقام یاقوتتان من یاقوت الجنّة، طمس نورهما و لولا ان طمس نورهما، لاضاء بین المشرق و المغرب.

قوله: وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً این أمن از دعوت ابراهیم (ع) است که گفت: رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً ابراهیم دعا کرد تا مکه حرمی بود ایمن، چنان که هر جایی که گریزد، ایمن بود که او را نرنجانند و هر صید و وحش که در آن شود ایمن روی، که او را نگیرند و آهو و سگ هر دو بهم بسازند. ربّ العالمین آن دعاء وی اجابت کرد و در آن منّت بر ابراهیم و بر جهانیان نهاد و گفت: أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً وَ یُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ. جای دیگر گفت: مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً، و وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ. در روزگاری که مشرکان حرم می‌داشتند، آن را چندان حرمت داشتند که اگر کسی خونی عظیم کردی و در آن خانه گریختی از ثار آن ایمن گشتی، و اکنون هر که از حاجّ و از معتمران و زائران باخلاص و با توبه آنجا درشد، از آتش ایمن است.

ابو النجم الصوفی مردی قرشی بود. گفتا: شبی طواف می‌کردم، گفتم یا سیّدی! تو گفته‌ای وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً هر که در خانه کعبه شود ایمن است! از چه چیز ایمن است؟ گفتا: هاتفی آواز داد که: «آمنا من النّار» یعنی از آتش دوزخ ایمن است.

عن انس بن مالک قال: قال رسول اللَّه (ص): من مات فی احد الحرمین بعثه اللَّه من الآمنین.

قوله: وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ حمزة و علی و حفص حجّ البیت بکسر «حا» خوانند باقی بفتح خوانند و بکسر لغت تمیم است و بفتح لغت اهل حجاز و فرق آن است که چون بفتح گویی مصدر است و بکسر اسم عمل، و معنی «حجّ» قصد است. وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ این لام را لام ایجاب و الزام گویند، یعنی که فرض است و واجب حجّ کردن بر مردمان، یعنی بر آن کس که مسلمان باشد و عاقل و بالغ و آزاد و مستطیع، این پنج شرط است هر که در وی مجتمع گردد حجّ بر وی لازم گردد. و اولی‌تر آنکه با وجود شرائط، تقدیم کند و تأخیر نیفکند. لقوله تعالی اسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ‌

پس اگر تأخیر کند روا باشد، که فریضه حجّ در سنه خمس فرود آمد، و مصطفی (ص) تا سنه عشر در تأخیر نهاد، که در سینه ستّ بیرون آمد بقصد مکه، تا عمره کند کافران او را بازگردانیدند به حدیبیه. و در سنه سبع باز آمد و عمره قضاء کرد و حج نکرد، و در سنه ثمان فتح مکه بود و بی‌عذری که بود حج نکرد و به مدینه باز شد، و در سینه تسع بو بکر را امیر کرد بر حاجّ و خود نرفت، و در سنه عشر رفت و حجة الوداع کرد. پس معلوم شد که تأخیر در آن رواست.

امّا چون تأخیر کند بی‌عذری، بر خطر آن بود که بمیرد پیش از اداء حجّ. و آنکه عاصی بر اللَّه رسد و حجّ در ترکه او واجب شود، اگر چه وصیت نکند، همچون دینها و حقّها که از آدمیان بر وی بود. بریده روایت کرد، گفت: زنی پیش مصطفی (ص) در آمد گفت: یا رسول اللَّه انّ امّی ماتت و لا تحجّ، أ فاحجّ عنها؟ قال: نعم حجّی عن امّک.

و روی ابن عباس انّ امرأة من خثعم أتت النّبی (ص) فقالت: یا رسول اللَّه انّ فریضة اللَّه فی الحجّ علی عباده ادرکت ابی شیخا کبیرا لا یستطیع ان یستمسک علی الرّاحلة، أ فاحجّ عنه؟ قال: نعم. قالت: أ ینفعه ذلک؟ قال: نعم. کما لو کان علی ابیک دین فقضیته نفعه.

این دو خبر دلیل‌اند که نیابت در فرض حجّ رواست در حال حیات و در حال ممات.

امّا در حال حیات شرط آنست که آن کس که از بهر وی حجّ کنند زمن باشد، یا پیری سخت پیر چنان که بر راحله و رامله آرام نتواند گرفت، چنان که در خبر گفت: لا یستطیع ان یستمسک علی الراحلة.

استطاعت و قدرت و طاقت و جهد و وسع بمعنی متقارب‌اند. و اصل الاستطاعة استدعاء الطّاعة، کأنّ النفس بالقدرة تستدعی طاعة الشّی‌ء لها. و آنچه گویند: فلان کس را استطاعت نیست، بر دو معنی باشد: یکی نفی قدرت را که خود توانایی ندارد و راه‌ بآن نبرد. دیگر نفی خفّت را که بر وی گران شود و آسان نبود و هو المعنی بقوله: لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً ای لا یستقلّونه، لأنّهم لا یقدرون علیه. و استطاعت عبادت بر قول مجمل سه ضرب است: یکی استطاعت نفسی یعنی که معرفت دارد بعمل، یا وی را تمکّن معرفت بود. دیگر استطاعت بدنی یعنی که تندرست بود، و قوّت و قدرت دارد بر اداء عمل. سدیگر استطاعت بیرون از تن است، و آن وجود آلت است، یعنی زاد و راحله و مانند آن، که تحصیل عمل بی‌وجود آلت ممکن نشود. و چون این هر سه مجتمع شد، استطاعت تمام حاصل گشت. و آنچه مصطفی (ص) گفت: الاستطاعة الزاد و الراحلة

اشارت بآن رتبت سوم کرد که بیرون از تن است. از بهر آنکه قومی پرسیدند که ایشان را مسافت دور بود و زاد و راحله نبود، و بشک بودند که فریضه حج بر ایشان لازم است یا نه؟ و مصطفی (ص) گفت: استطاعت زاد و راحله است، چون زاد و راحله نبود فریضه حج لازم نیاید. و زاد و راحلة آنست که نفقه خویش بتمامی دارد از رفتن تا باز آمدن، با سر عیال و بقعت خویش، بیرون از نفقت ایشان که نفقت شان بر وی لازم باشد، و بیرون از مسکن و خادم و قضاء دیون.

و از استطاعت آنست که راه آسان و ایمن بود بی‌دریای مخطر، و بی‌راهزن، و قصد دشمن، و بی مکس و خفارة و رصد. روی ابو امامة قال قال رسول اللَّه (ص): من لم یمنعه فی الحجّ حاجة او مرض حابس او سلطان جائر فمات، فلیمت ان شاء یهودیّا او نصرانیّا.

قوله تعالی: وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ کفر این جا «جحود» است بقول ابن عباس و جماعتی از مفسّران، و معنی آنست که هر که در دین حجّ فریضه نبیند بر توانا و ترک حج معصیت نبیند از توانا، اللَّه غنی است از جهانیان، یعنی که تا بداند این جاحد که بر خود زیان کرد که جحود آورد نه بر اللَّه، که اللَّه بی‌نیاز است‌ وی را حاجت نیست بطاعت مطیعان و عمل عاملان. بنده اگر عمل کند خود را سود کند که بثواب و نفع آن رسد و اگر معصیت کند، بر خود زیان کند که از ثواب درماند.

قوله: قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ الآیة... اگر کسی سؤال کند که چون است که جهودان و ترسایان اگر بمقتضی کتاب عمل کنند یا نکنند ایشان را اهل کتاب گویند، گاه بر سبیل مدح و گاه بر سبیل ذمّ، و مسلمانان را جز بر طریق مدح اهل قرآن نگویند؟ تا ایمان و عمل نبود این نام بر ایشان نیوفتد؟

جواب آنست که: کتاب لفظی مشترک است میان تورات که از آسمان فرو آمد و میان آنچه جهودان در افزودند و نبشتند، چنان که ربّ العالمین گفت: یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ. پس ایشان را بر سبیل ذمّ بآن دست نبشته خویش باز خواند، یعنی که یا اهل کتاب مبدّل محرّف! و این تحریف و تبدیل بحمد اللَّه در قرآن نیست. و قرآن جز نام خاص آیات منزّل نیست، ازین جهت جز بر سبیل مدح و بر مقتضی ایمان کسی را از اهل قرآن نگویند.

قوله: قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ این در شأن جهودان آمد که نبوت محمد (ص) را منکر بودند، و حجّ کردن را واجب نمی‌دیدند، و آیات که در وجوب آن فرو آمد در کتب منزّل نمی‌پذیرفتند. آن گه گفت: وَ اللَّهُ شَهِیدٌ عَلی‌ ما تَعْمَلُونَ پوشیده میدارید بر خدای آنچه بر وی پوشیده نشود؟ ندانید که وی عزّ و جلّ حاضر است بعلم هر جای و دانا بهر جزای و گواه بهر نهان و پیدای.

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ الآیة... البغیة، الطلبة. یقال بغیته کذا، و بغیت له، و ابغنی شیئا ای ابغ لی، تَبْغُونَها عِوَجاً ای تبغون لها عوجا بالشبه الّتی تلبسون بها علی سفلتکم. هر کژی که درک آن بفکرت بود، عوج گویند، بکسر عین. و هر چه درک آن بچشم بود، عوج گویند بفتح عین. این جا کژی راه دین میخواهد که درک آن بفکرت بود. میگوید: که شما عیب و کژی میجوئید راهی را که اللَّه راست نهاد، و خود میدانید و گواهانید براستی آن راه. و آن آنست که در تورات خوانده‌اید که: ان الدین عند اللَّه الاسلام و ان محمدا رسول اللَّه و لفظ شهادت دو معنی را استعمال کنند: یکی معرفت عقل، و دیگر عقد زبان. امّا معرفت عقل آنست که گفت: أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ ای عارف بعقله.

اما عقد زبان آنست که گفت: فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ. و بر هر دو معنی وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ تفسیر کرده‌اند: یعنی و انتم عقلاء تعرفون ذلک بعقولکم. و قیل أَنْتُمْ شُهَداءُ ای انتم قد اخذ علیکم العهد بقوله وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ، الآیة... و قیل و أنتم شهدتم بنبوّته قبل بعثته.

قوله: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقاً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ الایة...

این در شأن اوس و خزرج فرو آمد که قومی جهودان میان ایشان اغرا کردند و قصد آن کردند که ایشان را در فتنه افکنند، و از دین برگردانند. ربّ العالمین گفت: اگر شما فرمان برید گروهی را از اهل تورات، و آن گروه عالمان ایشان بودند، و از بهر آن گروه مخصوص کرد که نه هم چنان بودند. نه بینی که گفت: مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ، تخصیص از آنست که تا این گروه پسندیده در تحت آن خطاب نشوند. میگوید: اگر شما ایشان را فرمان برید، شما را از ایمان باز پس آرند. و ایمان را دو طرف است: یکی ابتدا که بنده در روش آید و آهنگ ایمان دارد. دیگر کمال ایمان، چنان که در وصف ایشان گفت: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ الآیة و درین آیت که گفت: یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ کافِرِینَ ابتداء ایمان خواهد نه کمال ایمان، که آن کس که بکمال ایمان رسد محال باشد که وی را باز پس آرند. بزرگان دین ازین جا گفته‌اند: ما رجع من رجع الا من الطریق.

قوله تعالی: وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلی‌ عَلَیْکُمْ آیاتُ اللَّهِ وَ فِیکُمْ رَسُولُهُ این آیت از بزرگترین آیتهای قرآن است در شأن دین، که دین بکتاب و سنت رسول وی است، و مرد مخاطب بآنست و محجوج بآن. و ایمان سمعی است. جای دیگر میگوید: وَ ما لَکُمْ لا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّکُمْ.

ثمّ قال: وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی‌ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ. اعتصام و تفویض و توکّل و استسلام بر ترتیب مقامات روندگان نهادند، اول اعتصام است و آخر استسلام.

اعتصام در منازل اهل بدایت است، و استسلام در مقامات اهل نهایت. اولیاء را اعتصام فرمودند، چنان که گفت: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً. انبیاء را استسلام فرمودند، چنان که گفت: أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ ازین جاست که اهل تحقیق گفتند: الاعتصام للمحجوبین، فاما اهل الحقائق فهم فی القبضة. و صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ درین آیت همانست که مؤمنین بدعا خواستند که: اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ. و مصطفی (ص) را فرمان آمد که: بندگان را بران خوان، و ذلک فی قوله: ادْعُ إِلی‌ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ و مصطفی (ص) بحکم فرمان، خلق خدای را بران خواند، و ذلک فی قوله: وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ‌

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode