گنجور

 
ابن حسام خوسفی

ای ملک طراوت به تو زیبنده و لایق

روی تو و گلبرگ طری هر دو مطابق

از طرّه ی تو بوی برد عنبر سارا

وز چهره ی تو رنگ برد برگ شقایق

وصف سر مویی ز میان تو نکردیم

چندانکه نمودیم بسی فکر دقایق

هر تیر که ابروی کمان تو بپیوست

بگشای و بزن بر هدف سینه ی عاشق

زاهد که جز ابروی تو اش قبله ی رازیست

بیچاره نکرده است یکی سجده ی لایق

خواهی که کنی دست بکش در کمر دوست

ای دوست بکش دست تعلُّق ز علایق

تا رنج تو اندر طلب راه مجاز است

کی راه دهندت به سر گنج حقایق

درد دلم از پیر خرابات بپرسید

زیرا که طبیب است درین مسئله حاذق

گر ابن حسامت به سر کوی مغان خواند

تا سر نکشی از سخن مرشد صادق

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode