ای دل، ز بتان دو دیده برگیر
اندیشه ز عالم دگر گیر
تا شحنه غم ترا درین راه
سر بر نگرفت، پای برگیر
شور و شر بیخودیست اینجا
با خود شو و ترک شور و شر گیر
نی نی غلطم که چون اسیران
دنباله جعدهای ترگیر
گر درد سریت هست از عشق
با درد بساز و ترک سر گیر
سرباز مکش ز پای خوبان
گر بی سپر است، بی سپر گیر
خاکی که بر او بتی گذشته ست
از مردم دیده در گهر گیر
خاری که بر او گلی نشسته ست
در دیده میل سرمه برگیر
ور عقل رهت زند به کویش
ترک من مست بی خبر گیر
خسرو، بنشین و دختر رز
با خوش پسران سیمبر گیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از صبح وصال، پرده برگیر
شام غم هجر، در سحر گیر
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.