گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

چه تیر بود که چشم تو ناگهان انداخت؟

که برنشانه دلهای عاشقان انداخت

شمایل قد رعنا و طبع موزونت

هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت

کمال حسن تو جایی رسید در عالم

که خلق را به دو خورشید در گمان انداخت

وفا و مهر تو، ای یار بی وفا، ما را

جدا ز خدمت یاران و دوستان انداخت

به هر نفس غم عشقت هزار تیر بلا

به نزد خسرو مسکین ناتوان انداخت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode