گنجور

 
صائب تبریزی

با زهر چشم خنده هم‌آغوش کرده‌ای

بادام تلخ را چه شکرپوش کرده‌ای؟

داریم چون قبا سر بندت هزار جا

ما را چه ناامید ز آغوش کرده‌ای؟

تا چشم را به هم زده‌ای، از سپاه ناز

تاراج عافیتکده هوش کرده‌ای

در پیش آفتاب چه پرتو دهد چراغ؟

گل را خجل ز صبح بناگوش کرده‌ای

حق نمک چگونه فراموش من شود؟

داغ مرا به خنده نمک‌پوش کرده‌ای

شکر توام ز تیغ زبان موج می‌زند

چون آب اگرچه خون مرا نوش کرده‌ای

صائب ز فکرهای ثریا نثار خود

ما را چه حلقه‌هاست که در گوش کرده‌ای

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode