از جفای چرخ نالیدن نمی آید ز من
گوش خصم سفله تابیدن نمی آید ز من
دست بیعت با توکل داده ام روز ازل
از برای رزق کوشیدن نمی آید ز من
شمعم اما خانه همسایه از من روشن است
بر فروغ خویش چسبیدن نمی آید ز من
برنمی خیزد صدا از دست چون تنها بود
پیش بی دردان خروشیدن نمی آید ز من
خانه صیاد می دانم لباس فقر را
خرقه تزویر پوشیدن نمی آید ز من
بی میانجی مهربان می خواهم آن دلدار را
گل به دست دیگران چیدن نمی آید ز من
گرچه دارم صد زبان آتشین چون آفتاب
از گناه خویش پرسیدن نمی آید ز من
آسمان گو توتیا کن استخوان های مرا
رو به خاک عجز مالیدن نمی آید ز من
گرچه دارم پنجه شیر ژیان در آستین
سینه موری خراشیدن نمی آید ز من
ریشه غم، زعفران گردد اگر در سینه ام
چون گل تصویر، خندیدن نمی آید ز من
در کنار گل چو شبنم جای خود وا می کنم
سینه بر خاشاک مالیدن نمی آید ز من
داغ را از ننگ مرهم کرده ام صائب خلاص
گل به روی مهر مالیدن نمی آید ز من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بی نقاب آن چهره را دیدن نمی آید ز من
پنجه خورشید تابیدن نمی آید ز من
می توانم شد سپند آن روی آتشناک را
گر به گرد شمع گردیدن نمی آید ز من
از سبک جولانی عمرست بی آرامیم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.