گنجور

 
صائب تبریزی

کرده ام نذر که از دست سبو نگذارم

جانب باده گلرنگ فرو نگذارم

چند ترسانیم که از آتش دوزخ واعظ؟

من به این () دست سبو نگذارم

ادب بلبل اگر خاره ره من نشود

در دل غنچه گل، رنگ ز بو نگذارم

بهتر آن است که بر تشنه لبی صبر کنم

خال تبخال به طرف لب جو نگذارم

آه من از جگر سر خزان می خیزد

برحذر باش به گلزار تو رو نگذارم

با تیمم که ز نقش قدم او باشد

کرده ام نذر نمازی به وضو نگذارم

دل من آب ز سرچشمه سوزن نخورد

کار زخم جگر خود به رفو نگذارم

گرچه در حلقه ز نار مقیم صائب

طرف سلسله سبحه فرو نگذارم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode