در سر مشکل پسندان نشأه انصاف نیست
ورنه در تعمیر دلها، درد کم از صاف نیست
از جوانان پاکدامانی طمع کردن خطاست
در بهاران آبها در جویباران صاف نیست
دور باش وحشت ما سنگ دارد در بغل
عزلت عنقای ما را احتیاج قاف نیست
نیست بوی آشنا همچون نگاه آشنا
چشم آهوی ختا را نسبتی با ناف نیست
با دم معدود، از بیهوده گویی لب ببند
مفلسان را هیچ عیبی بدتر از اسراف نیست
می کند در پرده، از شرم کرم، احسان وجود
بر لب دریای گوهر، کف ز جوش لاف نیست
در چنین بحری که طوفان می کند آب گهر
کشتی ما را به خشکی بیستن از انصاف نیست
ناقصان صائب ز چرخ بی بصیرت خوشدلند
قلب چون نقدست رایج، هر کجا صراف نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
آب کن در شیشه ساقی گر شراب صاف نیست
کشتی ما را به خشکی بستن از انصاف نیست
می توانست از زر گل کرد ما را بی نیاز
حیف گوش باغبان را پرده انصاف نیست
گوهر نایاب را بتوان به شیرینی خرید
[...]
خجلت الفت کشد هر دل که با ما صاف نیست
نسخه ای رنگین تر از مجموعه انصاف نیست
سینه صافم دوست از دشمن نمی داند دلم
می زنم داد محبت با دو عالم لاف نیست
صید معنی گشته ام پیشش گواه حال من
[...]
وضع ترتیب ادب در عرصهگاه لاف نیست
قابل این زه کمان قبضهٔ نداف نیست
از عدم میجوشد این افسانههای ما و من
گر به معنی وارسی جز خامشی حراف نیست
غفلت دلها جهانی را مشوش وانمود
[...]
هیچ چیزی نیست کاندر قبضه اشراف نیست
گر وکالت هم فتد در چنگشان انصاف نیست
شاه و دربار و وزارت عز و جاه و ملک و مال
هیچ چیزی نیست کاندر قبضه اشراف نیست
عاقلان دیوانهام خوانند و چون مجنون مرا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.