صورت خود ز تو نشناختهام
اینقدر آینه پرداختهام
گر فروغیست درین تیره بساط
رنگ شمعیست که من باختهام
رم آهو به غبارم نرسد
در قفای نگهی تاختهام
دوری یار و صبوری ستم است
آبم از شرم که نگداختهام
داغ تحقیق به تقلیدم سوخت
کاش پروانه شود فاختهام
بردهام بر فلک افسانهٔ لاف
صبح خیز از نفس ساختهام
شرم حیرت مژه خواباندن داشت
تیغها سر به نیام آختهام
فرصت ناز حباب آنهمه نیست
سر به بیگردنی افراختهام
هستی از خویش گذشتن دارد
یک دو دم با سر پل ساختهام
بیدل این بار که بر دوش من است
مژه تا خم شود انداختهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.