حال دل از دوری دلبر نمیدانم چه شد
ریخت اشکی بر زمین دیگر نمیدانم چه شد
از شکست دل نهتنها آب و رنگ عیش ریخت
نالهای هم داشت این ساغر نمیدانم چه شد
باس هستی برد از صد نیستی انسوبرم
سوختم چندانکه خاکستر نمیدانم چه شد
صفحهٔ آیینه، حرتجوهر اینعبرت است
کای حریفان نقش اسکندر نمیدانم چه شد
گردش رنگی و چشمکهای اشکی داشتم
این زمان آن چرخ و آن اختر نمیدانم چه شد
دوش در طوفان نومیدی تلاطم کرد آه
کشتی دل بود بیلنگر نمیدانم چه شد
در رهت از همت افسر طراز آبله
پای من سر شد برتر نمیدانم چهشد
از دمیدن دانهٔ من کوچهگرد بیکسیست
مشت خاکی داشتم بر سر نمیدانم چه شد
بیدماغ وحشتم، از ساز آرامم مپرس
پهلویی گردانده ام بستر نمیدانم چه شد
عرض معراج حقیقت از من بیدل مپرس
قطره، دریاگشت، پیغمبر نمیدانم چه شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاصلم زبن مزرع بیبر نمیدانم چه شد
خاک بودم خون شدم دیگر نمیدانم چه شد
ناله بالی میزند دیگر مپرس از حال دل
رشته در خون میتپدگوهر نمیدانم چه شد
ساخنم با غم دماغ ساغر عیشم نماند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.