گنجور

 
اقبال لاهوری

نفسی درین گلستان ز عروس گل سرودی

بدلی غمی فزودی ز دلی غمی ربودی

تو بخون خویش بستی کف لاله را نگاری

تو به آه صبحگاهی دل غنچه را گشودی

به نوای خود گم استی سخن تو مرقد تو

به زمین نه باز رفتی که تو از زمین نبودی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode