گنجور

 
شهریار

صدای سوز دل شهریار و ساز حبیب

چه دولتی است به زندانیان خاک نصیب

به هم رسیده در این خاکدان ترانه و شعر

چو در ولایت غربت دو همزبان غریب

روان دهد به سر انگشت دلنواز به ساز

که نبض مرده جهد چون مسیح بود طبیب

صفای باغچه قلهک است و از توچال

نسیم همره بوی قرنفل آید و طیب

به گرد آیه توحید گل صحیفه باغ

ز سبزه چون خط زنگار شاهدان تذهیب

دو شاهدند بهشتی بسوی ما نگران

به لعل و گونه گلگون بهشت لاله و سیب

به تُرک چشم و چلیپای زلف بخشیده

گناه فتنهٔ چنگیز و جنگ‌های صلیب

چو دو فرشته الهام شعر و موسیقی

روان ما شود از هر نگاهشان تهذیب

مگر فروشده از بارگاه یزدانند

که بزم ما مرسادش ز اهرمن آسیب

بریز باده که دستور منع می امشب

حکومتی‌ست که مجلس نمی‌کند تصویب

صفای مجلس انس است شهریارا باش

که تا حبیب به ما ننگرد به چشم رقیب

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode