گنجور

 
ابوسعید ابوالخیر

دستی که زدی به ناز در زلف تو چنگ

چشمی که زدیدنت زدل بردی زنگ

آن چشم ببست بی توام دیده به خون

و آن دست بکوفت بی توام سینه به سنگ

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode