گر تو گل چهره در آیی به چمن مست امروز
ما بدانیم که در باغ گلی هست امروز
گفتهای: بر سر آنم که بگیرم دستت
نقد را باش، که من میروم از دست امروز
با چنان دانهٔ خالی که تو بر لب زدهای
من بر آنم که ز دامت نتوان جست امروز
رخ گل رنگ تو بس خون که بریزد فردا
دهن تنگ تو بس توبه که بشکست امروز
چشم ترکت همه بر سینهٔ من خواهد زد
هر خدنگی که رها میکنی از شست امروز
دل من گر به گلستان نرود معذورست
که بسی خار جفا در جگرم خست امروز
دی چو زلف تو گر آشفته شدم نیست عجب
عجب این است که چون چشم توام مست امروز
گر بدانم که تو بر من گذری خواهی کرد
بر سر راه تو چون خاک شوم پست امروز
اوحدی گر به سخن دست فصیحان بربست
شد به زنجیر سر زلف تو پابست امروز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مجلس ما به حضور تو چنانست امروز
که کمین خادمه اش حور چنانست امروز
از سر زلف پریشان تو در حلقه جمع
عقل سودا زده زنجیر کشائست امروز
ساقیا باده بده کز می دوشین ما را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.