مهر از تو ندیدم و وفا هم
جور از تو کشیدم و جفا هم
چیزی به دلت اثر ندارد
آسوده ز وردم از دعا هم
یک دل ز تو شادمان ندیدم
غیر از تو ملول و آشنا هم
چشمت ز نگاه مردمافکن
قلاش فکند و پارسا هم
زلفت ز کمند پیچ در پیچ
درویش گرفت و پادشا هم
از دیر و حرم مسافران را
مقصود تویی و مدعا هم
من اول و آخری ندارم
مبدا تویی و منتها هم
هر منظرت از مه دو هفته
شهری متحیرند ما هم
بالای تو هر کجا نشیند
بس فتنه که خیزد و بلا هم
چندان نگه تو بیخودم کرد
کز خویش گذشتم از خدا هم
تا زان سر کوی پا کشیدم
دستم از کار رفت و پا هم
در دور دهان و چشم ساقی
از زهد برستم از ریا هم
بس خرقه به کوی می فروشان
رهن می ناب شد روا هم
از جلوهٔ مهوشی فروغی
مغلوب هوس شدی هوا هم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بیخبران ز درد و آهم
خیزید و رها کنید راهم
نه وصل تو می دهد پناهم
نه برخیزد غمت ز راهم
هر روز تو در جفا فزائی
هر لحظه من از غمت بکاهم
گرماه بدم کنون چو مورم
[...]
من عاشق آن رخ چو ماهم
گو زار مکش که بی گناهم
تاراج غمت شدم که فتنه
زد در شب گیسوی تو راهم
از شعله بسی گریخت پشمم
[...]
نه فقر بماند و غنا هم
نه حکم فنا و نه بقا هم
صابر دارد تو را مرا هم
چندان که رسیم باز با هم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.