گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
فیض کاشانی

منم غلام به اخلاص آن امام مطاع

از اوست امر و ازین بنده امتثال و سماع

نه لوح سینه غباری ز دشمنی دارد

نه با کسی بود از بهر مال و جاه نزاع

به دل محبت آل نبی بس است مرا

که غیر از این همه اسباب وحشت است و صداع

ز حق قدوم شریف امام می‏طلبم

که من نمی‏شنوم بوی خیر از این اوضاع

برون خرام اماما ز پشت ابر خفا

چو آفتاب به عالم بتاب فیض شعاع‏

بسی به شربت وصل تو تشنه‏ایم ولی

نمی‏کنیم دلیری، نمی‏دهیم صداع

ز وصل تو نتوان شد به گفتگو خرسند

چگونه فیض توان صبر از عیان به سماع

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode