گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
فیض کاشانی

پیشتر زانکه خدا خشت و گل آدم زد

نور پیغمبر و آلش ز تجلّی دم زد

کرد تسبیح و ملک از دم او گویا شد

نعره نَحنُ نُسَبِّح زد و بر آدم زد

آدم از پرتو آن نور شناسا شد و گفت

سدّ اسما به ملک طنطنه اعلم زد

دل آدم هوس منزلت ایشان داشت

دست رد آمد و بر سینه نامحرم زد

نور ایشان سبب سجده آدم گردید

دیو پیدا شد و آتش به همه عالم زد

شیعه آل نبی نیست مگر راه روی

که قدم بر سر اسباب دل خرم زد

فیض اگر در ره تقوی قدمش سست آمد

دست اخلاص به دامان شما محکم زد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode