پیشتر زانکه خدا خشت و گل آدم زد
نور پیغمبر و آلش ز تجلّی دم زد
کرد تسبیح و ملک از دم او گویا شد
نعره نَحنُ نُسَبِّح زد و بر آدم زد
آدم از پرتو آن نور شناسا شد و گفت
سدّ اسما به ملک طنطنه اعلم زد
دل آدم هوس منزلت ایشان داشت
دست رد آمد و بر سینه نامحرم زد
نور ایشان سبب سجده آدم گردید
دیو پیدا شد و آتش به همه عالم زد
شیعه آل نبی نیست مگر راه روی
که قدم بر سر اسباب دل خرم زد
فیض اگر در ره تقوی قدمش سست آمد
دست اخلاص به دامان شما محکم زد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلی دَم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوهای کرد رُخَت دید مَلَک عشق نداشت
عینِ آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
عقل میخواست کز آن شعله چراغ افروزد
[...]
چون صبا شانه درآن طره خم در خم زد
سلک جمعیت شوریده دلان برهم زد
تار هر موی کز آمد شد آن شانه گسست
با رگ جان من آن را گرهی محکم زد
تا ز راهت ننشیند به رخ غیر غبار
[...]
هر که در کوی خرابات ز رندان دم زد
باید اول قدم خود به سر عالم زد
نزد رندان خرابات که صد جان به جویست
نتوان بیش ز انفاس مسیحا دم زد
ناصح ار مرهم پندم به دل ریش نهاد
[...]
شادی عشق تو هنگامه غم برهم زد
شور حسنت نمکی بر جگر آدم زد
شب ز دیدار تو گردید به مهر آبستن
جامه بر سنگ ز سور رخ تو ماتم زد
شهد لب های تو دکان طبیبان در بست
[...]
عشق اول به دل سوخته آدم زد
مایه ور شد ز دل آدم و بر عالم زد
در دل و جان ملک شور قیامت افتاد
زان نمک کز لب خود بر جگر آدم زد
تن خاکی که همان دید ز انسان ابلیس
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.