بر جمال از پرتو رویت نقاب انداختی
در هویدائیت ما را در حجاب انداختی
پرتوی از نور خود بر عرش و کرسی تافتی
ذرهٔ بر انجم و بر آفتاب انداختی
روی خوبانرا درخشان کردی از مهر رخت
نشئهٔ حسن ازل را در شراب انداختی
روح را بیرون کشیدی ز اوج علیین عقل
در حضیض آب و گل مست و خراب انداختی
دشمنان را راه دادی در حریم جان و دل
دوستانرا در عقاب و در عذاب انداختی
دست و پای خواهش ما را ز بند خواهشت
در ره فرمانبری در پیچ و تاب انداختی
در طلب گه گرم کردی گاه افسردی دلم
گه در آتش سوختی گه در یخ آب انداختی
گاه نزدیک خودم خانی گهی دور افکنی
زین قبول ورد مرا در اضطراب انداختی
تا که باشم تا که باشم بر در امید و بیم
در ضمیرم گه ثواب و گه عقاب انداختی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و نورانیت معشوق اشاره میکند و از تأثیرات پرتو وجه او بر جهان و دل انسانها میگوید. معشوق، زیبایی را در زندگی دیگران به وجود میآورد و زندگی را با چالشها و احساسات متناقض پر میکند. شاعر از حالتی از اضطراب و تردید میان امید و ناامیدی سخن میگوید و بیان میکند که چگونه معشوق، عشق و هوس را در دل او ایجاد کرده و او را در پی فرمانبری و اطاعت میافکند. در نهایت، شعر نمایانگر عشق پیچیده و دشواری است که در جستجوی وصال وجود دارد.
هوش مصنوعی: زیبایی تو با نور چهرهات پوشانده شده و این باعث شده که در درخشش تو ما در سایه و پنهانی قرار بگیریم.
هوش مصنوعی: نور خود را بر آسمان و عرش تاباندی و ذراتی از آن را بر ستارگان و خورشید منتشر کردی.
هوش مصنوعی: چهره زیبای خوبان را به خاطر محبت تو درخشان کردی و زیبایی ازلی را مانند شرابی مسحورکننده در دلها انداختی.
هوش مصنوعی: تو روح را از مقام عالی خود خارج کردی و آن را در دنیای مادی و پست، در حالتی غرق در مستی و خرابی رها کردی.
هوش مصنوعی: تو به دشمنان اجازه ورود به دنیای روح و احساسات خود را دادی، اما دوستانت را در سختی و عذاب قرار دادهای.
هوش مصنوعی: تو با خواستههایت ما را به زنجیر کشیدی و در مسیر اطاعت از خود، ما را به چرخش واداشتی.
هوش مصنوعی: در جستجوی عشق گاهی احساس شوق و گرمی داشتهام و گاهی ناامید و افسرده بودم. گاهی قلبم در آتش اشتیاق میسوخت و گاهی هم در سردی و یخبندانی احساس بیحالی میکردم.
هوش مصنوعی: گاهی به من نزدیک میشوی و گاهی دورم میکنی؛ این تغییر رفتار تو باعث شده که درگیر شک و تردید شوم.
هوش مصنوعی: من همیشه در دروازه امید و ترس هستم، در درونم گاهی به پاداش و گاهی به عذاب فکر میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی
لطف کردی سایهای بر آفتاب انداختی
تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ عارضت
حالیا نیرنگ نقشی خوش بر آب انداختی
گوی خوبی بردی از خوبان خلخ شاد باش
[...]
زلف را تا بر مه رو در نقاب انداختی
مردم چشم مرا در صد حجاب انداختی
غوطه خوردم در سرشک خویش تا بینم تو را
چون ز خورشید رخت تابی در آب انداختی
سوختی دلهای مشتاقان در آتش ساقیا
[...]
گه نقاب از رخ کشیدی گه نقاب انداختی
تهمتی بر سایه و بر آفتاب انداختی
گه نمائی روی و گه پنهان کنی در زیر زلف
زین کشاکش خلقرا در پیچ و تاب انداختی
بس نشانهای غلط دادی بکوی خویشتن
[...]
ای که اندر زلف مشکین پیچ و تاب انداختی
مشک در چین و تو چین در مشک ناب انداختی
آب دادی هی به چهر و تاب دادی هی به زلف،
تا که از آن آب و تابم زآب و تاب انداختی
کشور معموره دل را که دارالملک توست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.