ای دل بعشق خویش گرفتار بودهای
خود را بنقد عمر خریدار بودهای
گر بگذری ز خویش انیس خدا شوی
ای خودپرست دون چه ستمکار بودهای
بگشای چشم عبرت و کر و بیان به بین
تا روشنت شود چه قدر خوار بودهای
برخیز و جهد کن بمقام خرد رسی
روز نخست چون بخرد یار بودهای
سوی مقربان چه شود گر سفر کنی
زین پیشتر بعالم انوار بودهای
گر رو کنی بعالم بالا غریب نیست
پیوسته در تطور اطوار بودهای
کاری نمیکنی که بجائی رساندت
ای آزموده کار چه بیکار بودهای
ایحق بر اهل حق چه گوار نده و خوشی
بر خویشتن پرست چه دشوار بودهای
ز آسودگی نداشتهای دست یکنفس
ای فیض خویش را تو چه غمخوار بودهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در هر چه دیدهام تو پدیدار بودهای
ای کم نموده رخ، که چه بسیار بودهای
ما بارکرده رخت و طلبگار روی تو
وانگه نهفته خود تو درین بار بودهای
چون اول از تو خاست که عشاق را نخواست
[...]
در قتل من بغیر نهان یار بودهای
من غافل از فریب و تو در کار بودهای
امسال بوی سنبلم آشفته میکند
در هر گل زمین که در او خار بودهای
از ما نهان ز کثرت اغیار بوده ای
چون گل به زیر پرده صد خار بوده ای
از نور دیده در نظر ما عیان تری
پنهان نموده ای و پدیدار بوده ای
فریاد جان همه ز گرفتاری فراق
[...]
چون آب در لباس گل و خار بوده ای
ای یار ساده رو تو چه پرکار بوده ای
چون لاابالیان همه جا جلوه کرده ای
گه برگ و گه شکوفه و گه بار بوده ای
موری اگر ز سینه برآورده است آه
[...]
ای آنکه در ازل همه را یار بودهای
از دار اثر نبوده تو دیار بودهای
هر کار هر که کرد تو تقدیر کردهای
پیش از وجود خلق در آن کار بودهای
عالم همه تو بوده و تو خالی از همه
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.