سرم سودای سودائی ندارد
دلم پروای پروائی ندارد
بجز سودای عشق لا ابالی
سر شوریده سودائی ندارد
بجز پروای بیپروا نگاری
دل دیوانه پروائی ندارد
دل آزادهام از هر دو عالم
تمنای تمنائی ندارد
دلم از زندگانی سرد از آن نیست
که دیک عیش حلوائی ندارد
دلم از زندگانی سرد از آنست
که غم در دل دگر جائی ندارد
دل عاشق نمیاندیشد از مرگ
که بر آزادگان پائی ندارد
چو عیسی جای او در آسمانست
که در روی زمین جائی ندارد
اگردنیات باید دل بکن زو
که دنیا دوست دنیائی ندارد
نباشد هیچ عقیائی به ار عشق
نگوئی فیض عقبائی ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساساتی عمیق و عارفانه سخن میگوید. او بیان میکند که دلش به چیزهای دنیوی تمایل ندارد و تنها آرزویش عشق است. او اعتراف میکند که از دنیا و زندهگی خسته است، اما این خستگی به دلیل فقدان لذت و خوشی نیست، بلکه به خاطر وجود غم در دل و عدم جا برای آن است. عاشق واقعی به مرگ نمیاندیشد و برای او فرقی ندارد که در آسمان باشد یا زمین. او توصیه میکند که اگر دنیا را میخواهی، باید دل خود را از آن جدا کنی، زیرا دوستی با دنیا هیچ ارزش واقعی ندارد. عشق حقیقی بالاتر از هر چیز دیگر است و هیچگاه از آن بینصیب نخواهی ماند.
هوش مصنوعی: سرم هیچ کجای خاصی را نمیخواهد و دلم هم هیچ دغدغهای ندارد.
هوش مصنوعی: جز اشتیاق به عشق، هیچ چیز دیگری نمیتواند دل بیقرار و آشفتهام را تسکین دهد.
هوش مصنوعی: جز عشق و علاقه به آن بیپروا و بیخود، دل دیوانه هیچ علاقه و توجهی ندارد.
هوش مصنوعی: دل آزاد من از همه چیز، نه به چیزی از این دنیا و نه از آن دنیا هیچ آرزویی ندارد.
هوش مصنوعی: دل من از زندگی بیانگیزه و سرد نیست، زیرا که لذتی در زندگیام وجود ندارد.
هوش مصنوعی: دل من از زندگی بیرمق و بیحس شده، زیرا دیگر جایی برای غم و ناراحتی در دل من نمانده است.
هوش مصنوعی: دل عاشق درباره مرگ فکر نمیکند، زیرا مرگ برای آزادگان تأثیری ندارد.
هوش مصنوعی: عیسی در آسمان جایگاه ویژهای دارد و در زمین، جایی برای او نیست.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از دنیا استفاده کنی، باید از آن دلت را جدا کنی؛ زیرا دنیا هیچ دوستی برای ما ندارد.
هوش مصنوعی: اگر در عشق سخن نگویی، هیچ عقلی وجود ندارد و در واقع از عشق، بهرهای نخواهی برد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی کودل درین محنت سرابست
تو چونان دان که او رائی ندارد
ترا زین خاکدان گردی نخیزد؟
که او در غدر همتائی ندارد
مکن تکیه برین گل مهره کو نیز
[...]
گل صحرا تماشایی ندارد
طراوت های رعنایی ندارد
چه عیش آنرا که سودائی ندارد
سر شوریده در پائی ندارد
چه لذت یابد از عمر آنکه در سر
خیال سرو بالائی ندارد
چه حظ از زندگی دارد که در دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.