گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

آن کاکل مشکین که به رخ گشت حجابت

آهست مرا کار پی رفع نقابت

گنجی است ترا حسن کزو دهر شد آباد

لیکن دل دیوانه من گشت خرابت

ساقی می روشن که دل غم‌زده تیرست

از گردش دوران ز سر زلف به تابت

گر ماه نه‌ای چون شده از دور گذارت؟

گر عمر نه‌ای در شدن از چیست شتابت!

گویی ز لبم کام تو چه بود که دهی جام

هم گوی خود ای جان که درین چیست جوابت؟

افسانه خود چون به تو گویم پس عمری

چون بخت من آن لحظه رود چشم به خوابت

فانی ز غم مغبچگان چند وه و آه

شد در نظر پیر مغان وقت انابت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode