گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

خوش آن رندی که بهر باده در دیر مغان افتد

ز شور مستیش هر لحظه شوری در جهان افتد

چو دارد مغبچه جام می و پیر مغان لعلش

گه این را گرد سر گردد گهی در پای آن افتد

ازین دیر کهن رانم سخن کافزایدش حیرت

مسیح ار پهلویم در مجلسی هم‌داستان افتد

ز استغنا ز خاک ره تکبر بینمش صد ره

فلک را کار اگر با این ضعیف ناتوان افتد

ز ضعفم گر کشی ای مغبچه هم بر سر کویت

مبادا جز سگان دیر را این استخوان افتد

ز سر وحدتم در دیر جو رمزی نه در مسجد

نمیخواهم که این راز نهان در هر زبان افتد

شفقگون باده ام را گر به خون گردون مبدل کرد

شفق سان شعله آهی کشم کآتش در آن افتد

من از ساقی گلرخ باده چون ارغوان خواهم

کجا در باغ چشمم یا به گل یا ارغوان افتد

نشد حاصل چو در زهد و ورع مقصود فانی را

عجب نبود که در دشت فنا بی‌خانمان افتد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode