درین ره گر به ترک خود بگویی
ببینی کان چه میجویی خود اویی
تو جانی و چنان دانی که: جسمی
تو دریایی و پنداری که جویی
تویی در جمله عالم آشکارا
جهان آیینهٔ توست و تو اویی
نمیدانم چو بحر بیکرانی
چرا پیوسته در بند سبویی؟
ز بیرنگی تو را چون نیست رنگی
از آن در آرزوی رنگ و بویی
به گرد خود برآ، یک بار، آخر
به گرد هر دو عالم چند پویی؟
مراد خود هم از خود بازیابی
عراقی، گر به ترک خود بگویی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
من از تو راستی خواهم که جویی
همیشه راستی ورزی و گویی
به هر شام و سحر گریم بکوئی
که جاری سازم از هر دیده جوئی
مو آن بی طالعم در باغ عالم
که گل کارم بجایش خار روئی
یقین دان کو نباشی تو ولیکن
نباشی در میان آنگه تواوئی
حروف کاینات ار بازجویی
همه در تست و تو در لوح اویی
اگر مبصر و گرمسموع جوئی
وگر محسوس وگر معقول گوئی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.