صاحب صاحبقران والا علاء ملک و دین
مهترانرا داد دادی داد این کهتر بده
مانده ام چون مهره اندر ششدر رنج خمار
بنده خود را خلاص از رنج این ششدر بده
چون بیایم در پی اینقطعه سوی بزم تو
ساقی خود را بفرما کش یکی ساغر بده
خاطرم در مدح تو پرورد گوهر چون صدف
چون توئی گوهر شناس انصاف این گوهر بده
شکر شکرت غذای طوطی طبع منست
طوطی طبع مرا دائم ازین شکر بده
بکر فکرم نو عروس آمد بخدمت لطف کن
از قبول خود برای زینتش زیور بده
بارها ابن یمین را دادهای سوگندها
تا کی از سوگند آخر چیزکی دیگر بده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساقیا لب تشنه ام، آبی چو لعل تر بده
جام سرشاری به عشق ساقی کوثر بده
از صدف در شیوه همت نژادی کم مباش
قطره ای گر می ستانی، در عوض گوهر بده
آسمان نامرد و من از تیغ جورش در هراس
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.