زلف مشکین تو سرمایه سوداست مرا
لعل شیرین تو شور دل شیداست مرا
بی تو با خود نیم ای دوست ولیکن چه کنم
هست دشمن ز پس و پیش و چپ و راست مرا
دست من کوته و بالای تو سرویست بلند
کی رسد دست بدو این چه تمناست مرا
سرو آزاد ترا بنده شدم از دل پاک
لیک گفتن سخن راست چه یار است مرا
تا چه حالست مرا با تو که در دیده و دل
خال مشکینت سوادست و سویداست مرا
صفت رسته دندانت به صد لطف کنم
خود سخن در صفتش لؤلؤ لالاست مرا
شد روان صرف به بازار غمت عمر و نشد
در سر از عشق تو بنگر که چه سوداست مرا
جان و دل بودی و گفت ابن یمین بهر دلت
کین ستم بر همه تن هاست نه تنهاست مرا
از دلم خود اثری نیست ولی صورت جان
در رخ آینه سیمای تو پیداست مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هوس کعبه و آن منزل و آنجاست مرا
آرزوی حرم مکه و بطحاست مرا
در دل آهنگ حجازست و زهی یاری بخت
گر یک آهنگ درین پرده شود راست مرا
سرم از دایرهٔ صبر برون خواهد شد
[...]
این که در سر هوس آن قد رعناست مرا
فیض خاصیست که از عالم بالاست مرا
اثر نور الهیست که در دل دارم
این که پیوسته نظر بر رخ زیباست مرا
بخود از عشق نه من خواسته ام رسوایی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.