گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ابن حسام خوسفی

آن کجا شد کز تو گه گه مرحبایی داشتم

در حریم کعبه ی کویت صفایی داشتم

دی گذشتی و نکردی التفاتی سوی من

خود نگفتی دردمند مبتلایی داشتم

دوش ز آب دیده و از آتش دل تا سحر

در میان آب و آتش ماجرایی داشتم

ناله ی شبگیر و آه سوزناکم نیم شب

این همه رنج و عنا آخر ز جایی داشتم

خوف گردابست و بیم موج و دریای عمیق

یار کشتیبان نگفتی کاشنایی داشتم

دست و پایی بایدم زد کابم از سر در گذشت

دست و پایی می زنم تا دست و پایی داشتم

ای طبیب دردمندان بر سر بالین من

یک قدم نه کز تو امید دوایی داشتم

معتکف در گوشه ی محراب ابروی تو دوش

تا سحر گه دست حاجت بر دعایی داشتم

بر گلستان جمالت دوش چون ابن حسام

همچو بلبل بر چمن برگ و نوایی داشتم