گنجور

 
سعدی

مبارک‌تر شب و خرم‌ترین روز

به استقبالم آمد بخت پیروز

دهل‌زن گو دو نوبت زن بشارت

که دوشم قدر بود امروز نوروز

مه است این یا ملک یا آدمیزاد

پری یا آفتاب عالم‌افروز

ندانستی که ضدان در کمینند

نکو کردی علیرغم بدآموز

مرا با دوست ای دشمن وصالست

تو را گر دل نخواهد دیده بردوز

شبان دانم که از درد جدایی

نیاسودم ز فریاد جهان سوز

گر آن شب‌های با وحشت نمی‌بود

نمی‌دانست سعدی قدر این روز

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode