گنجور

 
کمال خجندی

سرو سهی در بوستان چندانکه بالا می‌کشد

پیش قد و بالای او از سرکشی پا می‌کشد

گر دوستان را می‌کشد خاطر به باغ و بوستان

هرجا که باشد بوی تو ما را دل آنجا می‌کشد

پیش رخ تو می‌کشد خط دانه دل‌های ما

چندین هزاران دانه را موری به تنها می‌کشد

ننوشت کس در مکتبی بالاتر از باقوت خط

بالای با قوت او خطی بنگر چه زیبا می‌کشد

از موج اشک ار بنگری بگذشته دود سینه‌ها

دانی کزان به آه ما سر بر ثریا می‌کشد

شرمنده‌ایم از ناصِح مشفِق که در اصلاح ما

هم زحمت خود می‌دهد هم زحمت ما می‌کشد

زان غمزه هر تیری که دل آرد به دست از وی کشم

مسکین کمال از دست دل دایم از این‌ها می‌کشد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode